خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

روز اول مدرسه...

سلام...

امروز از ذوقی که داشتم ساعت پنج صبح بیدار شدم بدون اینکه کسی بیدارم کنه...

متاسفانه دوست های صمیمیم توی کلاسم نیستن:((

ولی اشکال نداره آشنا میشیم:)

همین امروز که با دوتا پشت سَریام آشنا شدم...!

الحمدولله بچه های خوبیَن...

بقلدستیمو از قبل میشناختم،خیلی دوسش میدارم...یک عدد بچه ی خوب با نمره های خوب :)

زنگ اول زبان داشتیم،زنگ دوم کار وفناوری وزنگ سوم هم دینی...

معلم کارو فناوریمونو خیلی دوست ندارم...یابهتره بگم هنوز نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم:(   البته سال قبل هم معلم کار وفناوریمون بود...

معلم علوممون مثل اینکه همون پارسالیه ست معلم خوبیه وخییلی دوسش دارم....کلا مدرسه مون خیلی معلم نداره وبیشترشون تکرارین ومیشناسمشون...

معلما اول سال همیشه کلی تهدید میکنن واسه اونایی که تاحالا شاگردشون نبودن،وما خندمون میگرفت وقتی میدونستیم که این معلم اهل این چیزا نیست...!


معلم زبان اصا نذاشت که ماه مهر کفشاشو در بیاره وبیاد تو...هنوز سال شروع نشده گفت جلسه بعدی امتحانه!!!!

وما هم همدیگه رو پکر نگاه میکردیم...

آخه چراااااا؟!

هیچی دیگه خلاصه که تمام زنگ تفریح هارو هم با دوستام رفتم ودر مورد بچه های کلاسامون،معلما و رفتاراشون حرف میزدیم...

اول مهر اینجوری گذشت...

الحمدولله رب العالمین روز خوبی بود...


مهر ماهتون پر از اتفاق های خییلی خوب وسجده شکری...


یا حسین...

۳ ۰
اقلیما ...
۰۱ مهر ۲۲:۵۹
به به چه پر انرزی
دلم مدرسه خواست
منم هفده سال پیش کلاس هشتم بودم
البته هشتم شما نهم ما بود:))
یادش بخیر،خیلی شیطون بودم:))

پاسخ :

عزییییییییزمممممممممم:))))))
چقدر باحال...
پس اقلیمای مان هم شیطون بود...!
اقلیما ...
۰۱ مهر ۲۳:۰۴
من هنوزم شیطونممم:)))
اصن هیشکی باورش نمیشه سی و یه ساله باشم:))
وقت ندارم بزرگ بشم:)))

پاسخ :

عااالیی بود:)))
وقت نداری بزرگ شی...!:))))
پریسا سادات ..
۰۲ مهر ۱۳:۴۳
:)
خیلی هم خوب

پاسخ :

:))
Parad ox
۰۲ مهر ۱۵:۴۲
:) 
خیلییی بده دوستا رو از هم جدا میکنن ! اه! 
:)
و باز هم امتحااااااننننن !!!! 
خداروشکر ...
امیدوارم هممممیشه موفق باشین

پاسخ :

آره...اه...!

:)

وای!!!
الحمدولله...
ممنون...!:)))
پاییز
۰۴ مهر ۲۳:۰۳
این معلمه اهل این چیزا نیست و خوب اومدی
و ماه مهر هنوز کفششو در نیاورده رو هم :))))


+حس جالبی داشت این پست
اما خب من لذت میبرم از امتحان های اوایل سال مخصوصا.
کلا از امتحان دل پری ندارم.
درس خوندن رو دوست دارم. و نتیجه درس خوندن رو دیدن رو هم!
وقتی از اول سال امتحان میذارن میفهمم از اون معلما ان که مث معلم فیزیکِ معلمتون هی امتحان میگیرن
و آدم حس خوبی داره که آخیییش. قرار نیست دم امتحان پایانی خودمو بکشم!

پاسخ :

ازین به بعد می خوام بشتر خوب بیام:))))))))
جالبه...!
آره اگه از این زاویه بهش نگاه کنیم منم دوست دارم:)
پاییز
۰۴ مهر ۲۳:۰۴
یادمه دبیرستانی که بودیم سر یکی از سالها - نمیدونم سوم بود یا چهارم - میخواستن من و بهار رو از هم جدا کنن گویا!
ینی قلبمون اومد توی دهنمون تا بریم اسامی هر کلاسو ببینیم که تو یه کلاسیم یا جدامون کردن...
گریه ام نزدیک بود بگیره حتی!
خداروشکر تو یه کلاس بودیم :))

پاسخ :

وایی خدا...اصا دوستا رو نباید از هم جدا کنن...!
بعضی وقتا خب زیاد حرف میزنن وحواسشون پرت میشه،اونا رو جدا کنن...
ولی بعضی وقتا دوستا اصا انگیزه ی درس خوندن همن...!

عزیزم...خدارو شکر که توی یه کلاس بودید:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان