خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

از سفر برگشتگانیم....

سلام...

دیروز ساعت 3 صبح رسیدیم خونمون:)


خیییییییلیی سفر خوبی بود...

وکلللییی هم خاطره داره...:


روز اول:

از خونه راه افتادیم وتوی راه در اسلام شهر برای استراحت توقف کردیم...

یه موکبی بود که رفتیم برای خوابیدن...خییلی شلوغ بود!

گرم بود و رختخواب هم داشت...

روز دوم:

ولی صبح که بیدار شدم بعد از وضو ونماز دیدم پشت بخاریش گربه س...!!!

چند لحظه بعد گربه هه از روی مردم پرید ورفت پشت اون پرده ای که رختخواب ها اونجا بودن...

ترسیدم ولی از شدت خستگی خوابم برد...

ساعت 6 صبح بود که مجدد خوابیدم وساعت 9 بیدار شدیم وراهمون رو پیش گرفتیم...خانوادگی رفته بودیم...:)


سرما خوردم ودلم به شدددت درد می کنه...

بقیه ی خاطرات ین سفر رو بعدا براتون می نویسم ان شاءالله...!


یاحسین..

۲ ۰
اقلیما ...
۱۲ آبان ۲۲:۲۱
سلااام
زیارت قبول گل دختر⁦^_^⁩

پاسخ :

سلامت باشییی اقلیما جونییی:)
منِ پر حرفツ
۱۲ آبان ۲۲:۲۵
سلام:)
چرا هر کی رفته سرما خورده:|
زیارتتون قبول:)

پاسخ :

آخه وقتی یکی سرما می خوره مراعات نمیکنه وبقیه هم سرما می خورن...
توی یه موکب مثلا همه سرما خوردن...!

ممنونم:)
Man Mobham
۱۲ آبان ۲۲:۴۷
زیارتتون قبول

پاسخ :

ممنون:)
پریسا سادات ..
۱۳ آبان ۱۶:۱۹
زیارت قبول:)
مراقب خودت نبودی چرا؟؟؟

پاسخ :

ممنونم:)
من مراقب بودم ولی توی موکب هایی که میرفتیم مثلا همه مریض بودن...خب مطمئنا ما هم سرما می خوردیم...!
Parad ox
۱۴ آبان ۱۶:۳۲
سلام :)
زیارتتون قبول :)
 خوب میشین ایشالا ...
  به شدت منتظر بقیه ی خاطره هاییم ..


پاسخ :

سلامت باشین...
ان شاءالله سال دیگه برای شما:)
ممنون از این انتظار:)
دخـترکــِ بـی قـلـب :(
۱۴ آبان ۲۱:۳۴
زیارت قبول

پاسخ :

سلامت باشین...:)
میم عین
۱۸ آبان ۱۸:۵۵
چه زود سرما خوردید 

پاسخ :

آره دقیقا...
هممون هم باهم سرما خوردیم:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان