خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

پینتـ بالـ...^...^

سلام...

امروز با چندتا از بچه ها رفته بودیم پینت بال...^^

ما گروه آخری بودیم که میرفتیم تو زمین...

همه رفتیم لباس پوشیدیم و اسلحه گرفتیم و رفتیم تو زمین...

 

چند نفرو زدم ولی نرفتم واسه گرفتن پرچمِ وسط زمین...(نمیخواستم تیر بخورم...:/)

چند دقیقه از بازی گذشته بود که یکی از بچه های گروهمون پرچمو گرفت و تا سنگر آخر آورد و ست اولو بردیم...:)

بعد زمینامونو جابجا کردیم و از پشت سنگر بلند شدم که تیر بزنم و تیر خوردم...میدونم از نزدیک خوردم ولی نمیدونم چقدر نزدیک بود ولی اونقدر درد گرفت که نشستم...ف.ا میگه وااای پرتو تیر خوردی......:(     خخخخخ...:)))

خلاصه که داور گفت چک کنیم ببینیم تیر داریم یانه...

منم اسلحه  تکون دادم دیدم تیرم تموم شده.:/

 

+اونجوری که فکر میکردم هیجان نداشت...:/

 

پ ن:دیروز رفتم چکاپ سه شیشه خون گرفت ازم...:(...خخخ:)))

 

روز و شبتون پر از خوشحالی...^...^

 

یاعلی....

۱۳ ۰
بهار ...
۲۴ مرداد ۱۷:۲۸

خوبه که دوستای باحال و پایه دارین برای بازی و تفریح😍

پاسخ :

اوهوم...:)
خدا دوستای پایه شما رو هم زیاد کنه جانا:)
Masoumeh Tm
۲۵ مرداد ۲۳:۳۶

پینت بال تجریه نکردم 😀

پاسخ :

منم اولین تجربه م بود...^^
صاد نون
۲۷ مرداد ۲۳:۱۶

دلمان خواست!

کلا تیر اندازی هیجان انگیزه !میدون رزم هم

اگ یه اکیپ پایه داشته باشی

پاسخ :

آره دقیقا...دوستای پایه خیلی مهمن...:)
Parad ox
۲۹ مرداد ۱۵:۵۸

پ.ن : الان حالتون خوبه ؟؟ :))

پاسخ :

بله الحمدولله...ممنون:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان