خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

24اردیبهشت 97 دوشنبه

۱ نظر

امروز اولین روزی است که خاطره اش را برایتان با زبان متن بازگو می کنم....




امروز روز خیلی خاصی نبود امادوستش داشتم...

زنگ اول بجای مطالعات عزیزمان علوم عزیزمان را داشتیم:))

درس قلب تمام شده و وارد درس شش ها می شویم:)


چقدر علوم شیرین است! مخصوصا وقتی که یک نمره ی کامل از درس قلب بیاوری!!!


زنگ دوم قرآن داشتیم که اتفاق خاصی نیفتاد...


وزنگ آخر تفکر وسبک زندگی داشتیم واز آنجا که هیچ کدام درس عزیز وگرامی تفکر را نخوانده بودیم نمره های درخشااااانی آوردیم ولی زنگ خورد ونمره ی من خوانده نشد الحمدولله:))))))


معلم نمره های درخشان رو که از شدت درخشانی چشم را می زد می خواند وما از خنده ریسه می رفتیم...:))))))))))        0000000  0/5 0/5 0/5   11111  ونه بیشتر:))))))))))))


البته از پنج نمره بود...



زنگ آخر که تعطیل گشتیم باپدر جان ودوست جان از مدرسه برگشتیم و دوست جان که در ساختمان کناری ما ساکن هستند به منزلشان تشریف فرما گشتند...


خونه که رسیدم ،یکم که خستگی در کردم دوست جان اومدن دم در خونمون وگفتند که برای یکی از بچه های مدرسه که بغل دستی دوست جان باشند یک سی دی رایت کنم...




بد بختی اینکه همه ی DVDها خراب بوده وبدلیل حجم زیاد محتویات در CDخود دوست جان هم جا نمی شد...


خلاصه که هنگام رفتن دوست جان من هم لباس پوشیده وبا او رفتم ویک DVDتهیه نمودم ووقتی که به خانه برگشتم آن را رایت کرده ودر کیف مدرسه ام گذاشتم تا فردا به صورت یواشکی و قایمکی به بغل دستی دوست جان بدهم...



فردا امتحان کتبی تربیت بدنی دارم از جزوه ای که معلم گرامی ورزش اول سال عنایت فرمود (اونم امتحان ترم ):((((((((



واای که چقدر از اینجور امتحانا بدم می آید!!!!!

۲ ۰

به پاسِ شروع....

۵ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


با دیدن پست های خواهرم وکامنت های دوستانش دیدم که چه خوب چیزی ست وبلاگ داشتن ...

واین بود که تصمیم به ایجاد وبلاگی برای خودم گرفتم تا درآن خاطرات روزانه ام را بنویسم...


پس

اینجا می شود دفتر روز مرگی های من تا بنگارم چه می گذرد در این ایام...:)

۶ ۰
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان