خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

بلیط هواپیمایـ ماه مبارکـ:)

۲ نظر

                      *به هواپیمای ماه مبارک رمضان خوش آمدید*

شماره ی پرواز:1440 هجری

آغاز پرواز: روز سه شنبه 17 اردیبهشت

مدت پرواز 30: روز

به مقصد مغفرت و رضایت خدا ست

و در طول روز 15 الی 16 ساعت پرواز خواهیم داشت...

!!!در طول پرواز سیگار کشیدن و گناه کردن باهر وسیله ای ممنوع می باشد!!!

از مسافرین محترم خواهشمندیم کمربند ایمان وپرهیزکاری خود را در طول پرواز بسته نگه دارند

خلبان پرواز قرآن کریم وتمامی فرشتگان سفر خوشی را به مقصد که همان مغفرت ورضایت خداست  برایتان آرزو میکنیم

هزینه ی بلیط :سه صلوات برای ظهور امام زمان(عج)


#قوانین هواپیما

#ماه مبارک رمضان...


وقتتون پر از برکت وزندگیتون پر از یاد خدا...

یاعلی...

۵ ۰

حس خوب این روزا

۳ نظر

سلام...

این روزا خیلی حس خوبی داره...

انگار از قبل راحت تر میتونم با گرسنگی و تشنگی کنار بیام^...^

توی یکی از کتابامون امسال نوشته بود که روزه گرفتن مثل این میمونه که بدنتو از اینهمه خورد و خوراک های متنوع که بعضی هاشون برای بدن مضرن خونه تکونی کنی...

این ماه،ماه خونه تکونی هممونه...خونه تکونی دسته جمعی...

همه جا از برکات فراوان این ماه نوشته شده...بزرگتر ها سفارش میکنن قدر این ماه عزیز رو بدونیم...

اما نمیدونم چجوری داره می گذره...اصا انگار متوجه گذر شتااابااانش نمیشیم...

انگار با هر شبی که می خوابیم و فرداش بیدار میشیم دو روز می گذره بجای یک روز...

اگه ما قدر واقعی این لحظات رو بدونیم هیچ وقت اینجوری هدرش نمیدیم...!

مطمئنم که بعدا پشیمون خواهمشد که بهره ی لازم رو از برات این ماه نبردم...!


خدایا به هممون قدرتی عنایت بفرما که بتونیم بهره ی کافی از این لحظات زیبا  ببریم...


پ ن:یعنی میشود همین جمعه بیاید؟!    " من به آمار زمین مشکوکم...       اگر این دشت پر از آدم هاست پس چرا یوسف زهرا تنهاست؟!"


لحظاتتون پراز یاد خدا...


ان شاءالله بهترین بهره رو از این ماه مبارک ببرید...

#اللهم عجل لولیک الفرج

#روز پنجم ماه مبارک

#التماس دعای فراوان...


یاعلی(ع)...

۶ ۰

مدرسه ربات ها

۸ نظر
عایا قیافه ی ماها شبیه به ربات است؟!!!
معلم عزیزم...:
ما دانش آموز ها ربات نیستیم که جناب عالی اییینهمه مشق میدید...
دبیر مطالعات...از 8 درس جغرافی باید خلاصه بنویسید...جدا جدا...
دبیر ریاضی 10 صفحه توی دفتر...
دبیر قرآن:امتحان از کل کتاب...
و...
همشون هم برای فردا...
ما دانش آموزای بیچاره هم باید صبر کنیم اذان بزنه که افطار کنیم و جون بگیریم ونتیجه ش هم میشه اینی که می بینین...!
تا الان داشتم مشق می نوشتم...!  :(((
عایا این انصاف است؟؟؟؟؟؟؟

همیشه خوشحال باشین^...^

یاعلی...
۵ ۰

ماه مبارک...^...^

۳ نظر

از دوروز دیگه ماه مبارک رمضان شروع میشه...

مهمونی ها...

افطاری ها...

و:

امتحانا...:|

ای کاش به طرز معزه آسایی امتحانات الان تموم شده بود..:|


توی ماه مبارک خوراکی هایی که تو یخچال پیدا میشه از همیشه جذاب ترن..

وقتی روزه نیستی همش همه جای خونه رو میگردی که یه چیز جذاب واسه خوردن که اون لحظه اشتهاش رو داشته باشی پیدا شه...

وامما...وقتی ماه مبارک شروع میشه نا خواسته هرررچی دوست داری تو یخچال پیدا میشه...!(عاخه اینم شد زندگییی...خخخخ...)


التماس دعا...

زندگیتون پر از موفقیت های روزافزون...


#هندوانه

#شربت تخم شربتی و خاکشیر...

#از غذاهای جذاب ماه مبارک^...^


یاعلی...

۴ ۰

امتحانایـ کلاسیـ!

۲ نظر

سلام...

امتحانات کلاسی چند نوعن...

1_با درسایین که دوستشون داری و می خونی...

2_یا درسایین که دوستشون نداری و نمی خونی...

3_یا درسایین که اونقدر دوستشون داری سر کلاس یاد می گیری و خوندن یا نخوندنت فرقی نمیکنه تو نمره ت...

4_یادرسایین که اونقدر بی اهمیتن که ترجیح میدی نخونی...!(مثل تفکر و سبک زندگی:|)


امروز دوتا امتحان کلاسی داشتیم...هردوتاش از نوع سوم^...^

البته که خونده بودم ولی کلا دوسشون دارم و این دوتا درسم قویه...!

اولیش عربی...

شفاهی پرسید و خییلی آسون بود...

البته در اینکه هنوز به جاهای سخت این درس نرسیدیم هیچ شکی نیست...!چون هنوز دومین سالیه که عربی اومده تو درسامون...

و اونیکی ریاضی...:)

اونقدر امتحانش آسون بود که می ترسیدم از شدت آسونیش اشتباه بنویسم...!


البته من عقیده دارم که اگه درسو تو کلاس گوش کنی بعدا موقع خوندنش انگار داری دوره میکنی...!


معلم ریاضیمون رو هم که نگم...

اوایل سال گفته بودم ازش خیییلی بدممم میاد چون معلم سخت گیر و بد اخلاقیه...

اما تازه خودشو رو کرده...!

اوایل خیییلی بد بود ...همه از ترس معلمه درس می خوندیم و تو کلاس گوش می کردیم...!

اما الان مهربون شده^...^

شوخی میکنه و می خندونتمون...

و اینکه:

خییییییلیییی خوب درس میده...!!!!!!

تاحال هیییچ معلم ریاضی ندیده بودم که اینقده خوب درس بده...!!!

درضمن وقتی یه سوال ازش می پرسیم با دقت گوش میده و مثل بعضی معلما نیست که نفهمه منظورمونو...!


تا اکتشافات تحصیلی بعد خداحافظ:)))

پ ن1:امروز به معلمامون شمع دادم و همشون کللی ذوق کردن:)

پ ن 2:دیشب واسه تولد دوست پاییز کیک درست کردم...!لابه لاش خورده های شکلات تخته ای ریختم...خیییلی خوشمزه شد^...^


پ ن3:کتاب "آخرین روز خانم بیکسبی"رو شروع کردم...هنوز تموم نشده...فکر میکنم حالا حالاها نمیتونم تمومش کنم...!عاخه امتحانامون داره شروع میشه...:|


#امتحانات خرداد...

#ماه مبارک...

#معلم ریاضی عزیزم...

#منِ هنرمند...خخخ:)))


روز و شبتون پر از اتفاقات خوبِ به یاد موندنی...


یاعلی...


۴ ۰

خاطره هام^...^

۶ نظر

سلام...

دیروز کتاب آخر از مجموعه ی سه جلدی امیلی رو تموم کردم...:)

جلد اول و دومش رو دوست داشتم ولی جلد سومش رو نه...!

البته جلد سومش هم انگیزه ی خوبی واسه نوشتن میداد به آدمااا...ولی قضیه ی عاشقانه ش به قدر غیر قابل توصیفی مزخرف بود...!

درضمن توی جلد سومش حال و هوای سرد و بی روحی جریان داشت که خواننده رو تا حدودی از خوندن ادامه ی کتاب باز می داشت...!


امروز الحمدولله رفتیم باشگاه:)

تو باشگاهمون به جز دوتا از بچه های جوگیر کلاس و یکی که خیلی حس میکنه با همه صمیمیه و انتظار داره چیزایی که بهش مربوط نیست بهش بگیم ، با بقیه مشکلی ندارم^...^

یه مدته از همه ی بچه های کلاس واسه هدیه ی روز معلم برای استاد باشگاهمون داشتن پول جمع می کردن...!واسه تولدش هم پول جمع کردن (یکی از مادرا) و اصصصلا نتونستن کار جالبی کنن..!

به همین دلیل من هم اصلا پول ندادم...!

امروز هم یه گل گرفتن واسش اونم مصنوعی...!از اونایی که توی یه شیشه ی استوانه ایه...!(از نظر من خیییلی چرت بود...)


ان شاءالله می خوام واسه ی شنبه برای معلم هام شمع درست کنم...

اسمشون رو که نمیگن...! مجبورم اول فامیلیشون رو درست کنم...:|


خب دیگه اینم از خاطره ی امروزم^...^


#روز معلم

#باشگاهمون

#تکواندو

#روز معلم هم به معلم های عزیز تبریک^...^


نمونه هایی از شمع هام^_^   :


پ ن:بهترن معلمتون تاحالا کی بوده؟ یه خاطره ازش تعریف کنین^...^


روزهاتون پر از اتفاق های خوب...


یاعلی...

۴ ۰

اردو

۲ نظر

سلام...

بعد از مدددتت هاااا بردنمون اردو:)))

رفتیم "اردوگاه ابوذر"...

قرار بود ساعت 7 راه بیوفتیم و ساعت 12:35

برگردیم...!

اما اونقدر اتوبوس ها دیر اومدن که ساعت 9 راه افتادیم و 12:45 برگشتیم!!!


توراهمون یه سراشیبی شدییید بود...!

هممه ی اتوبوس هامون جوش آوردن...!

اتوبوس ماهم یکدفعه کم آورد و کاشف به عمل اومد جوش آورده...!

اونقدر دیر کرده بودیم که می گفتبم تو همبن اتوبوس زیر انداز بندازیم شروع کنیم...خخخ:)))

با هزار دنگ و فنگ و کللی خنده رسیدیم^...^


داشتم می گشتیم که یکدفعه دیدیم معلم ریاضیمون هم اونجاست...!

در حالی که داشتیم اسم همدیگه رو هواااار میزدیم دیدیم داره نگاهمون میکنه...!!!      

کلی گشتیم و بالاخره یه جایی پیدا کردیم و وسایلمونو گذاشتیم...

اول از همه(البته اگه چیپس و پفک توراه رو حساب نکنیم...)قهوه_مهوه خوردیم...

بعد لواشک و آلوچه و بعد ساندویچ گوشتی که یکی از بچه ها آورد...


خوراکی هامونو خوردیم و رفتیم گشت زنی...

هممه ی سوراخ سنبه هاشو با سمیرا گشتیم^...^

پ ن1 : بعضی وقتا رفیق جنگولک بازیا خیلی خوبه^...^


از شانس بدمون هرجا می رفتیم و یه ضایع بازی پیش میومد معلم ریاضیمون پیداش میشد...خخخخ:))))

پ ن 2 : به معلم ریاضیمون میگم خانم ما شانس نداریم...هرجا یه کار ضایعی می کنیم شما اونجایین...! آبرومون رفت...!                    معلم ریاضیمون:شما خوش بگذرونین^...^


یکم که گذشت بارون شدیییدی گرفت و همگی زووود وسیله هامونو جمع کردیم...راه افتادیم به سمت اتوبوس ها و سوار شدیم...

ناظممون خانم"م ع"قرار بود حواسش به اتوبوس ما باشه...

کلللی باهاش گرم گرفتیم وکلللی سوالا ازش پرسیدیم...:)))

مثل اسمش_سنش_اینکه چه آهنگایی گوش میده و...

اسمش رو حدس زدیم و درست از آب درومد...^...^ هم اسم منه:)

سنش رو نمی گفت...!  بچه ها هی می گفتن که خانم چند سالتونه؟!

من گفتم:«خانم فقط دهگانش رو بگین...»

گفت:40

یکی گفت:45؟!

گفت آره...    خخخخخخ:))))


اونقده حال داد که خدا میدونه...:)

تو راه ماشینا و ساختمونا و...رو به هم نشون میدادیم می خندیدیم:)))   خخخ:)))


پ ن 3 : "ز ع"که صمیمی ترین دوستمه نیومد...! دوست دارم فردا اذیتش کنم...! عاخه امروز تا ساعت یک ربع به نه منتظرش بودم..! فکرم کجاها که نرفت...! کلیی نگرانش شدم و یکسره استرس داشتم که نکنه چیزیش شده باشه...!

رفتم پایین به ناظممون میگم: خانم"زع" نیومده...!میشه زنگ بزنم بهش؟!...

ناظممون گفت:اون که باباش اومد گفت نمیاد...!

منو داری...کاخ آرزوهام تبدیل به زیر زمین سه متری شد...!(ناگفته نماند که خوراکی ها هم دست اون بود...)البته ما نمی دونستیم مطهره سانویچ گوشت آورده...خخخ ...:)))


الحمدولله روز خوبی بود...


روز هاتون پر از خاطرات خوب و به یاد موندنی...

دوستیاتون پایدار...

خوش گذرونیاتون زیاد...


#دوستی که نیومد...

#رفیق جنگولک بازیام

#اردو

#اردوگاه ابوذر

#خاطرات خوش^...^


پ ن 4 :جلد سوم امیلی رو به اندازه جلد اول و دومش دوست نداشتم...! بعضی جاها رو مخ بود...!


زندگیتون پر ازآرامش...


یاعلی...

۴ ۰

امیلی و صعود

۴ نظر

سلااااممممم...


بالاخره امیلی و صعود(جلد دوم از مجموعه سه جلدی امیلی و اثری دیگه از نویسنده ی آنی شرلی(ال. ام. مونتگمری)) رو تموم کردم^...^


اونقدر امتحانات و کارهای مدرسه م زیاد بود که نتونستم یه بند بشینم پاش...وگرنه آنی شرلی ها رو که یه روزه تموم می کردم...:)

خیلی حس خوبیه که یه کتاب به این ضخامت رو تموم کنی^...^   (جلد دوم مجموعه ی امیلی 505 صفحه بود...)

آدم بعضی وقتا یه کتاباییو می خونه که بعدش حوصله ی انجام هیییچ کاری رو نداره...! یا انگیزه ش از بین میره و یا اینکه اونقدر توی جو داستان تخیلی فرو میره که بیرون اومدنش طول میکشه و برای مدتی فراموش میکنه زندگی داشتان نیست و واقعیت با تخیل متفاوته!!!

اما بعضی وقتا آدم کتابایی رو میخونه که انگیزه میگیره واسه درس خوندن و انجام هدف هایی که داره^...^   مجموعه ی آنی شرلی و مجموعه ی امیلی این طوریه:)...

البته هم از نظر من و هم از نظر پاییز از بین این دوتا مجموعه مجموعه ی آنی شرلی قوی تر بود...!


الحمدولله امتحانات میان ترمم هم تموم شده ولی هنوز کارنامه ندادن...!(دعا کنین برام:(...!)



پ ن1:دوستان یه دوستی دارم که بد دهنه...! خیلی راحت فحش میده و دیگه اعصابم رو خرد کرده...! چیکار کنم رفتارش رو اصلاح کنه؟!


پ ن2:همین جمعه ای که گذشت رفته بودیم نمایشگاه کتابشکلک عاشق,شکلک قلب,شکلک مجنون


عاشق کتاب و کتاب خونی و نمایشگاه کتابممم^...^


کتاب هام رو چون هنوز نخوندم نمی نویسم ولی ان شاءالله تابستون می خوام بترکونم:))))

راستی عروسک یادبود انتشارات پرتقال پارسال قشنگ تر بود...!امسال زمخت تر بود...!

(ولی باز هم دوست داشتنیه  ؛)

#کتابخونی:)

روز و شبتون پر از کتاب...

جیب هاتون پر پول واسه خرید کتاب و...

زندگیتون پر از انرژی مثبت...


یاعلی...

۴ ۰

ببخشید...!

۳ نظر

سلام...

ببخشید اگه خیییلی دیر به دیر میام و دییییر نظراتونو تایید میکنم ...

احتمالا یه چند وقتی نمیتونم بیام آخه امتحانا شروع شده و واقعا نمیتونم...

ان شاءالله امتحانا که تموم شدن میام...^...^



عیدتون هم مبارک باشه ان شاءالله...^...^


روز و شبتون پر از یاد خدا...


#یا صاحب الزمان(عج)

#اللهم عجل لولیک الفرج

#التماس دعا...




۳ ۰
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان