خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

کتاب خاطرات سفیر

۵ نظر

سلام...

امروز خوندن کتاب خاطرات سفیر رو شروع کردم:)

 

چقدر قلم نویسنده ش جذابه^...^

قشنگ انگار دوستم واسم نوشته...خیلی قلم خودمونی ای داره:)

 

پ.ن:چرا تازگی حالم نمیاد بیام وب؟ هی دیر به دیر حالم میاد و میام سر میزنم...

پ.ن2:کرونا دیگه داره دیوونه م میکنه...:/ چرا تمم نمیشه قضیه ش؟؟؟

پ.ن3: باورتون میشه من هنوز دارم هری میخونم؟؟؟ دیشب کلا داشتم هری می خوندم و بالا خره ساعت 6:10 صبح جلد دوم جام آتشو تموم کردم^...^

پ.ن4:الحمدلله با آبجی دومی داریم قرآن حفظ میکنیم:) البته اینجاها رو حفظیم و فعلا دوره س...شما م تو این فرصت حفظ کنین...خیلی به آدم آرامش میده^...^

پ.ن5:یه سری عکس تازگی گرفتم، همت نمیکنم بریزمش تو کامپیوتر که بذارم وب:|

 

کرونا بره صلوات...

 

 

مشکلاتتون حل...

 

یاعلی...

۱۱ ۰

بعد از یک هفته

۱ نظر

سلام...

امروز بعد از یک هفته غیبت رفتم باشگاه:)

خبر شنیده بودم که دو نفر از بچه های اون باشگاه میان و نیومدن...از این بابت خوشحالم چون جو این باشگاه خیلی بهتر از اونجا س:)

 

+یه سری عکس گرفته بودم تو سفر که خیلی دوسشون دارم^...^ان شاءالله میذارمشون:)

 

وقتتون پر برکت و با سلامتی...

 

 

یاعلی...

۳ ۰
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان