خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

دارت

۴ نظر

سلام:)

 

خیلی دارت بازی کردنو دوس دارم:)

تمرکز آدمو میبره بالا:)

 

 

 

 

پ.ن:عکس های جدیدم هستن:)

 

 

زندگیتون پر برکت...

 

یاحسین...

۳ ۰

دلنوشته های درهم و برهم

۲ نظر

سلام...

وقتی میام به وب سر بزنم انگار زورم میاد چیزی ننویسم و وبمو ترک کنم:)

 

یه عالمه حرف دارم که موضوع ها شون با هم خیلی متفاوته...به خاطر همین شماره میزنم و رنگی می کنمشون:)

 

1ـ از وقتی که هدایت تحصیلی های سال نهم رو می نوشتم و همه شو می زدم ریاضی تا الان که یکی از دانش آموزای ریاضی حساب میشم همش فکر میکنم که نکنه اشتباه کردم و ریاضی اونقدر که فکر می کردم علاقه من رو بر نمی انگیزه...اما بعدش فکر میکنم که حرفی که مبینا زد درست نیست...من که ریاضی رو دوست دارم و از پارسال اینو گفته بودم به خاطر معلم فوق العاده م نبود...درسته که معلمم موجب شد خیلی بهتر متوجه شم درسو و علاقه م از قبل هم بیشتر شه، اما از همون موقعی که معلم خوبی نداشتم هم لذت می بردم از اینکه سر یه سوال اونقدر فکر کنم که جواب درستشو با توجه به دانایی خودم پیدا کنم...

کیف می کردم از اینکه درسو خوب متوجه نشم و اونقدر روش فکر کنم که یاد بگیرم...

کیف می کردم که ذهنم راه حل هایی رو برای خودش پیدا کنه که خیلی بهتر باهاشون یاد می گیرم...من بازی با اعداد رو دوست دارم:)

 

2ـاین چند روزه همش فکر میکنم کرونا دارم...سرفه کنم حس میکنم کرونا دارم(با اینکه ممکنه چیزی پریده باشه تو گلوم) وقتی گلوم می سوزه حس میکنم کرونا گرفتم با اینکه خیلی وقتا دلیلش اینه که با تشنگی و گلوی خشک خوابیدم(چون حال نداشتم قبل خواب از رختخواب گرم و نرمم پاشم و برم آب بخورم) و گلوم حساس شده باشه...

 

3ـ میگن ممکنه مدرسه ها نیمه حضوری بشه، یعنی یه روز این کلاسا برن و یه روز دیگه یه سری کلاسای دیگه...نمی دونم چقدر درسته ولی امیدوارم اینجوری بشه...حداقلش اینه که مانتو شلوارم استفاده میشه:|

 

4ـچقدر هوا گرم شده...:/ تو اتاق، تخت من یه جاییه که باد کولر بهش نمیخوره...خیلی بده واقعا...:/

 

5ـدارم سعی میکنم خوابمو منظم کنم...خیلی یه مدت بی نظم می خوابیدم...تا اذان صبح بیدار بودم و از اونطرف تا 2ـ3 ظهر خواب:| دیشب ولی ساعت 12 خوابیدم و امروز 9 پاشدم:)

 

 

دلتون چراغونی...

 

یاعلی...

۶ ۰

باز هم کرونا

۴ نظر

سلام...

دیگه از کرونا می ترسم...شاید قبلا نمی ترسیدم...

اما الان دیگه اوضاع فرق کرده...

 

اینکه مادر بزرگم، یکی از عمو هام، چند تا از دختر عمو هام کرونا گرفتن یعنی کرونا از اونچه که فکر می کنیم به ما نزدیک تره...

 

پ.ن: خواهش میکنم، خواهش میکنم مراقب خودتون باشین...همه ی بچه های وب برا من عزیز و دوست داشتنین...مراقب باشین که خدای نکرده براتون اتفاقی نیفته...

پ.ن2: یه حمد شفا برای همه ی بیماران کرونایی و غیر کرونایی بخونین لطفا...

 

اللهم اشف کل مریض

کرونا از خودتون و خانواده و فامیلتون دور...

 

یاعلی...

۸ ۰

آهنگ

۷ نظر

سلام...

میگم یه چیزی،شمام وقتی رو یه آهنگی یه مدت قفلی می زنین، بعد یه مدت ازش اونقدر خسته میشین که حاضر نیستین دوباره بشنوینش؟؟یا فقط من اینجوریم؟!

 

پ.ن:چقدر حرص دراره که مدرسه ها مجازی میشه...:/

من چون مدرسه م عوض شده باید می رفتم و مانتو شلوار می گرفتم، همین که وارد مغازه شدیم به برگه ی معرفی نامه ی مدرسه م یه برگه منگنه کرد که اگه به خاطر کرونا مدارس باز نشد به ما ربطی نداره و مانتو و شلوار رو پس نمی گیریم...خیلی حرصم گرفت،فک کن اینهمه پول دادیم واسش و اصلا استفاده نشه...:|||||

 

پ.ن2:گردنمو که به سمت چپ می گردونم درد میگیره...چیکارش کنم به نظرتون؟فک کنم عرق خشک شده...

 

پ.ن3:حالا دقت کردم دیدم کلا گردنم درد میکنه...حتی وقتی به راست می گردونمش...:|||گرفته:((

 

درد هاتون قابل تحمل...

 

یاعلی...

 

۷ ۰

اگر قرنطینگاری بود...

۴ نظر

سلام...

به شدت دلم برای چالش قرنطینگاری تنگ شده...

خیلی دردناکه که تموم شد...

 

اگه یه دور دیگه با همون موضوع ها باشه من ابر ها و انتخاب عکاسم رو گرفتم:)

 

ابر ها:

 

 

انتخاب عکاس:

 

 

اعتراف میکنم اگه این چالش نبود عکس های قشنگی نمی تونستم بگیرم...یا شاید به خودم اعتماد نداشتم و تلاش هم نمی کردم...

الحمدلله که همچین چالشی به وجود اومد و خدا به مسبب هاش خیر بده...:)

 

پ.ن:دلم برای پیاده روی اربعین کربلا تنگ شده...برای مرز مهران، برای خاک توی راه، برای دیدن ضریح، برای حس غربت کرب بلا...اللهم الرزقنا...

 

استعداد هاتون شکوفا...

 

یاعلی...

۱۲ ۰

مجموعه ی هری پاتر تموم شد:)

۱۰ نظر

سلام...

بالاخره مجموعه ی هری رو تموم کردم:)

باورتون میشه؟

دلم خیلی خیلی براش تنگ شده...

 

خطر لو رفتن داستان:

 

چقدر دلم برای جرج ویزلی سوخت که فرد مرد...:(((((

چققققدرر دلم واسه لوپین  تانکس سوخت...:((((

ولی با نابودی هر کدوم از جان پیچ ها من ذوق میکردم:)احساس می کردم به پیروزی نزدیک ترم:)

ولی از اونجایی که من قبلش فیلمشو دیده بودم میدونستم هری واقعا نمی میره و نمردم از استرس:))خدا رو شکر:)

 

پ.ن:ایام عیدتون مبارک:)

 

 

زندگی تون بدون ولدمورت و سرشار از آرامش:)

 

یاعلی...

 

 

 

 

 

 

۶ ۰

فیلم و انیمه معرفی کنین:)

۴ نظر

سلام...

فیلم و انیمه و یا حتی کارتون معرفی کنین:)

 

ممنون^...^

 

 

یاعلی...

۵ ۱

تو این اوضاع کرونایی

۵ نظر

سلام...

خسته شدم...

از اینکه هر روز آمار مرگ و میر و مبتلا ها زیاده و کرونا نمیره...

 

کتابای هری رو با جدیت دارم میخونم و اونقدر دوسش دارم که وقتی دارم میخونم قلبم از ذوق تند میزنه^...^

الان کتاب "هری پاتر و محفل ققنوس3" رو شروع کردم:)

ترجمه ی ویدا اسلامیه خیلی خوبه

 

البته من که دارم میخونم میدونم بعدش چی میشه، چون حدودا سه بار فیلمشو دیدم:)

 

پ.ن:بیاین هممون دعا کنیم شر کرونا کم شه.

 

اللهم اشف کل مریض...

اللهم عجل لولیک الفرج...

 

یاعلی...

۸ ۰
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان