خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

مدرسه...:))

سلام...

امروز زنگ اول ریاضی داشتیم...خدا رو شکر که مشقامو نوشته بودم وآماده ی آماده بودم:)

خانم تمرین ها رو کار کرد و تک زنگ خورد(امروز معلما جلسه دارن وزود تعطیل شدیم،به خاطر اینکه به همه ی درس ها برسیم زنگ هارو کوتاه میکنن ویک زنگ تفریح داریم!)زنگ دوم ورزش داشتیم.

معلممونو رو دوست دارم...

دنه دونه میپرسید که هر کدوم از بچه ها چه مدال ها ،حکم ها ویا سابقه ی ورزشی دارن...

یکی از بچه ها داره واسه مسابقات کشوری اسکیت کار میکنه!!!!!!

همین که من گفتم دان 2 تکواندو همه ی نگاها برگشت سمتم وگفتن چییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!

معلممون چونکه پارسال هم معلم ورزشمون بود می دونست وتعجب نکرد...خنده م گرفت از اینهمه تعجب بچه ها!!:)


زنگ آخر هم ادبیات داشتیم با همون معلم پارسال:)

خعلی دوسش دارم...!

همه ی شعر ها رو اونقدر توی کلاس میخونیم که بریم خوه فقط باید دوره کنیم تا حفظ شیم:)

خلاصه که امروزمون اینطوری بود...

بقیه ی روز اگه اتفاق جالبی بود که دوست داشتم یادگاری داشته باشمش مینویسم...:)


پ ن:یه سوال...

از دوره ی راهنماییتون خاطره ی جالبی دارید؟

اگه دارید یا توی نظرات من ویا توی وب خودتون بنویسید...اگه آدرس وبتون روهم ندارم لطفا برام بفرستید:)


هوای دلتون بدون آلودگی...


یاحسین...

۴ ۰
فتل فتلیان
۰۴ مهر ۱۱:۵۶

خاطره خاصی ندارم 

ولی یادمه یبار پاک کن پرت کردم کسی بزنم صاف خورد تو کمر معم که پای تخته بو برگشت کلی دعوا کرد اما نفهمید کار کیه منم که مثبت اصلا فکر نمیکر کسی کار من باشه 

بچه های شر کلاسم کلا متعجب نگای هم میکردن 

پاسخ :

وای خدا...:))))))))
خوب شد معلمه نفهمید....
از همه ی کلاس نمره کم نکرد؟
معلمای ما اگه ندونن کار کیه از کل کلاس کم میکنن...!
پریسا سادات ..
۰۴ مهر ۱۳:۳۱
سلام :)
ما پارسال یه اردو رفته بودیم توی اردوگاه شهید فهمیده ، من و رفیقام روی هم میشیم چهار نفر . اونجا حالت چادر های چند نفری بود که ما رفتیم توش وسایلمونو گذاشتیم. بعد از یکمی که بازی کردیم رفتیم اون تو . ستاره یه عروسک تو دستش بود یه خرس صورتی گفت تو کیفش جامونده مال همسایشون بوده . ملیکا هم همین طوری اون وسط چادر دراز کشیده بود من تازه تو چادر بدوم هنوز وایساده بودم فاطی هم کنار من. یهو معلم ریاضیمون(خانوم رشیدی) اومد تو بعد کلی تعجب کرد چون ستاره رو از قبل میشناخته نمیدونم همسایشون فامیلشونه یا چی... خانوم رشیدی ازمون یه عکس گرفته ستاره همش میگفت وای آبروم جلو خانوم رشیدی رفت ...
:)

پاسخ :

جالب بود...ممنون:)
Parad ox
۰۴ مهر ۱۶:۵۷
آفرین ... آفرین ... :)
 خوبه که روز خوبی داشتین ...
 ماهم سال هشتم یه معلم ادبیات داشتیم که .... آه!
 
خاطره : سال هشتم که بودیم ، یکی از دوستامون ، سر زنگ ادبیات ، که جو سنگین بود و ساکت ، خواست بره بیرون ... همین که به در رسید ، جای اینکه فقط باز کنه بره بیرون ، اشتباهی در زد ....

یه بارم معلم ریاضی به یکی که خوابش میومد گفت بره صورتشو بشوره بیاد ، دوستمون رفت ، یه ده بیست دقیقه گذشت دیدیم نیومد ! 
خلاصه معلم نگران شد ، یکی رو فرستاد دنبالش ، وقتی اومد توی کلاس فهمیدیم چون خواب بوده (!) درست حرف معلم رو متوجه نشده و فکر کرده معلم بیرونش کرده واسه همین رفته بوده توی حیاط مدرسه نشسته ! ( در این حد خواب!)

سال هفتم هم یه معلم ریاضی داشتیم ، یه خاطره رو صدددد بار می گفت ... ماهم نمی خندیدیم ضایع میشد :))
 (ببخشید طولانی شد )

پاسخ :

ممنون...ممنون...:)

خخخخ...:))
آخه آدم اینقدر خوااب...!
بیچاره معلمه...!
محدثم
۰۴ مهر ۱۷:۵۶
ای جانم..دلم واس مدرسه تنگ شد-_-

به وبتان سر زدیم.باشد که خعلی خوشحال شوید^-^

پاسخ :

:))
محدثم
۰۴ مهر ۱۷:۵۶
ای جانم..دلم واس مدرسه تنگ شد-_-

به وبتان سر زدیم.باشد که خعلی خوشحال شوید^-^

پاسخ :

خععلی ممنونم محدثه خانوم:)))
فتل فتلیان
۰۴ مهر ۱۹:۵۹

نه فقط با عصبانیت داد و بیداد کرد 

کل کلاس مبهوت بود اخه کار هیچ کدوم از شر های کلاس نبود یعنی اونام همچین جرءتی رو نداشت 

پاسخ :

خخخخخخخخخ:)))
بی نام
۰۴ مهر ۲۲:۱۹
من که کلا خاطرات راهنماییم یادم رفته :)

خیلی خوبه که اهل ورزشی... داداشه منم دان ۳ تکواندوعه :)

پاسخ :

آخی چ جالب:)
خوشوقتم:)
پاییز
۰۴ مهر ۲۲:۵۵
چه بامزه.
مسابقات کشوری اسکیت....


+من بهت افتخار میکنم، آبجی کوچیکه...

پاسخ :

:))
ممنون آبجی بزرگه...!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان