جمعه ۸ آذر ۹۸
سلاااامممم:)))
آبجی اولی و خواهرزاده گرامی و جان بالاخره اومدن^...^
خیلییی خوشحالم...الحمدلله:)
پ.ن1:فردا هم تعطیله...و امتحان میان ترم علومی که عقب افتاد...:)
پ.ن2:پنجشنبه رفتم بیرون، تا نصفه شب همش احساس می کردم ته گلوم غبار داره...اونقدر صدامو صاف کرده بودم که گلوم میسوخت...
خدا رو شکر که فردا رو تعطیل کردن...^...^
همین که خبر تعطیلی رو شنیدم زنگ زدم "ز.ع"و مبینا که تعطیله...مبینا میگه:بهترین خبری بود که میتونستی بهم بدیییی...:))))))
خلاصه که شبتون به خیر...
زندگی تون پر از خبر های خوب...
خبرای بد زندگی تون کم..
یاعلی...