هری عزیزم سلام...
چه شب هایی که تا ساعت 5_6 صبح با تو بیدار بودم...چه استرس هایی که که در مسابقات مدرسه هاگوارتز داشتم و وقتی پروفسور اسنیپ رو درحال ورد خوندن میدیدم استرسم بیشتر می شد:)
چه روز هایی که در کنار امتحان ترم، فیلم " هری پاتر " رو میدیدم! وقت می گذاشتم که نیم ساعت هری ببینم و بعد درس بخونم و چه نیم ساعت هایی که یک ساعت شد^...^
چه خاطراتی که با آهنگ پرهیجانت دارم
و خاطره از خیلی چیزهای دیگر:
خاطره از: پروفسور دامبلدور، از "اسمش رو نبر" ، از "رون" و "هرمیون"، از راه پله های متحرک، ماجراجویی های فراااوونت:) و خاطره از سنگ جادو و تالار اسرار و یادگاران مرگ...
چه گریه ها که نکردم برای مرگ پروفسور دامبلدور و مرگ کوتاه تو...و تپش قلبم از خوشحالیِ زنده بودنت چه حس خوبی داشت...
تمام ورد هایت را در دفترچه ی کوچک مخفی ام با کاربرد هایشان نوشته بودم:)
و چه تمرین ها که با چوب خطاطی برای درهوا نگه داشتن اجسام می کردم^...^
تو به من شجاعت و دوستی یاد دادی...شجاعت را با ماجراجویی هایت و دوستی را با محافظت از دوست هایت:)
ممنون بابت خاطره ها
دریافت (آهنگ هری )
دوست دارت:پرتو^...^
با تشکر از آقا گل بابت شروع چالش و از پاییز عزیزم برای دعوت:)
پ.ن:چه ترقه هایی...بمب میترکونن رسما...:|
سلامتیتون حفظ...
یاعلی...