خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

احساسات

گاهی اوقات در روز حوصله ام سر می رود و اگر شعله ی زیرش را با فعالیتی کم نکنم و با ملاقه ی هم صحبتی همش نزنم دلتنگی آنچنان به تمامی سلول هایم هجوم می آورد که باید چند دقیقه ای با بغض زندگی کنم...

 

در اینجور مواقع سعی میکنم با کسی صحبت کنم و اگر هم صحبتی نبود کارهای منزل را یکی پس از دیگری انجام دهم...

 

الان در مرحله دلتنگی پیش از بغض به سر میبرم و سعی میکنم با نوشتن و بعد از این با کارهای لذتبخش منزل خودم را سرگرم کنم...

 

دلتنگی هایتان کوتاه

 

یاعلی...

۴ ۰
پاییز .
۱۶ تیر ۱۸:۰۸

پاراگراف اول نوشته ات رو دوووس

ولی خیلی زود تموم شد :')

بوس. 

پاسخ :

🫠😘
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان