خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

سفر چهار روزه...

۱۳ نظر

سلام...

بالاخره سفر چهار روزه مون به شمال و دید و بازدید اقوام تموم شد...:)


سفر رفتن رو دوست دارم ولی از راه سفر متنفرمممم...:/

موقع رفتن ترافیک نبود ولی موقع برگشتن...اونقدر ترافیک بود ک من دیگه اعصابم ریخته بود به هم...عاخه راه سه ساعته رو 7 ساعته طی کردیم...:/


ولی شمال خییییلییی خوب بود...هوای خوب، خنک، سرسبزی...و دیگر هیچ...:)


محیای چهار ساله مون(خواهرزاده م) هم یاد گرفته موقع قایم موشک بازی آروم را ه بره که متوجه نشم کجاست...:)



+روز و شبتون پر از هوای خوب و سرسبزی...


یاعلی...

۹ ۰

قصه ها سرزمین اشباح نوشته ی دارن شان3

۱۲ نظر

سلام...

جلد سوم از این مجموعه رو هم تموم کردم...

جلد سوم:دخمه خونین

پ ن:با پاییز مسابقه کتابخوانی گذاشتیم و هرکس درطور مرداد تعداد صفحات بیشتری خونده باشه اونیکی براش هدیه میخره:)

لحظاتتون پر از کتابای جذاب و دوست داشتنی...

#کتابخونی:)


یاعلی...


۸ ۰
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان