خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

احساسات

۱ نظر

گاهی اوقات در روز حوصله ام سر می رود و اگر شعله ی زیرش را با فعالیتی کم نکنم و با ملاقه ی هم صحبتی همش نزنم دلتنگی آنچنان به تمامی سلول هایم هجوم می آورد که باید چند دقیقه ای با بغض زندگی کنم...

 

در اینجور مواقع سعی میکنم با کسی صحبت کنم و اگر هم صحبتی نبود کارهای منزل را یکی پس از دیگری انجام دهم...

 

الان در مرحله دلتنگی پیش از بغض به سر میبرم و سعی میکنم با نوشتن و بعد از این با کارهای لذتبخش منزل خودم را سرگرم کنم...

 

دلتنگی هایتان کوتاه

 

یاعلی...

۴ ۰
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان