خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

اومدن مبینای عزیزم:))

سلاااااااااااااممممم...

بالا خره مبینا اینا هم اومدن...

امروز مامانم صدام کرد گفت پاشومبینا اینا اومدن یه جووووری پریدم که خدامیدونهشکلک سایز کوچک,شکلک ریزه میزه,شکلک وبلاگ نویسی,شکلک های فانتزی

خلاصه که دل کندن:))

چشم ودلم روشننننننن...


امروزمامانم با آبجیم رفته بودن خرید...

تا بیان من ومامان بزرگم همه ی برنامه های شبکه 5رو دیدیم!!!!!!!!

اولین بار بود که برنامه های شبکه 5رو می دیدم:))

۱ ۰
پسته خانوم
۱۳ شهریور ۲۳:۵۴
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد؛)

پاسخ :

:)))

پاییز
۱۴ شهریور ۰۰:۰۳
خاطره اش رو با جزئیات و ریز به ریز تو دفتر خاطرات شخصیت بنویس...
حالا نه اینجا.
اما اونجا داشته باشی.
یادت باشه که این روزِ خاصی که داشتید، سیزدهمِ شهریور 97 بود :)

پاسخ :

چشمممم!!!:)))
مرد مُفرد
۱۶ شهریور ۱۷:۳۱
تلویزیون وقت تلف می کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان