سلام...
امروز رفته بودیم بیرون... تو بی.آر.تی بودیم یه خانومه داشت با اون یکی صحبت می کرد که:«
الان زلزله زده های ما سرپناه ندارن اونوقت اینا دارن واسه یه عده که هزار سال پیش توی چادر زندگی می کردن می زنن تو سرشون...(منظور به امام حسین(ع) )...باید حتما دهه های پنجاه و شصت وهفتاد وهشتاد بمیرن که شاید امیدی به این دهه نودی ها باشه...من که اصا به چاییاشون لب نزدم آخه میدونی به خدا اینا کُفره...»
(جملات عین همون جملاتی بود که خود شخصش گفت)
#حرص_درآر_ترینی
آخه یکی نیست بگه شما مسلمونید؟؟؟
اگه اسم خودتو گذاشتی مسلمون باید بدونی که اونی که به قول خودت هزار سال پیش توی چادر زندگی میکرد،اماممون به همراه خانواده شون بودن:(((
توی اون لحظه باتمام وجودم مظلومیت امام حسین(ع)رو حس کردم:(
یکی نیست بگه آخه تو مشخص می کنی که چی کفره وچی نیست؟؟
خیلی دوست داشتم اون لحظه همه ی این حرف هارو بهش بزنم ولی هم اینکه ازم خیلی بزرگتر بود(پیر بود)وهم اگه عقل درست وحسابی داشت همه ی حرف های من رو خودش می دونست واگر هم که عقلش پاره خورده داشت،حتی اگه بهش می گفتم هم نمی فهمید:(
چقدر بده که بعضی آدما این طوری بی احترامی می کنن:(
خییییلی دلم شکست از اینهمه بی احترامی که به امام حسین(ع)کرد ولی نتونستم اونموقع جوابشو بدم:((((
پ ن:خدا نگه داره حاج محمود کریمی رو با این مداحی فوق العاده جان سوز...
پ ن 2:اونقدر اعصابم خرد میشه وقتی می بینم اییینهمه موتور سوار توی خط ویژه ی بی.آر.تی هستن...
به قول مامانم انگار خط ویژه ی موتوره ،اشتباهی چند تا بی.آر.تی اومده وسطشون...
پ ن3:بعضی وقت ها از شدت عصبانیت نفرین می کنم بعضی هارو...مامانم توی این مواقع می گه:نفرین نکن،دعا کن خدا هدایت کنه!!!
ان شاءالله که خدا هدایتشون کنه واگه که هدایت پذیر نیستن،شَرشون رو از این دنیا کم کنه!
زندگیتون مورد پسند صاحب الزمان(عج)...
یاحسین...