شنبه ۱۲ آبان ۹۷
سلام...
دیروز ساعت 3 صبح رسیدیم خونمون:)
خیییییییلیی سفر خوبی بود...
وکلللییی هم خاطره داره...:
روز اول:
از خونه راه افتادیم وتوی راه در اسلام شهر برای استراحت توقف کردیم...
یه موکبی بود که رفتیم برای خوابیدن...خییلی شلوغ بود!
گرم بود و رختخواب هم داشت...
روز دوم:
ولی صبح که بیدار شدم بعد از وضو ونماز دیدم پشت بخاریش گربه س...!!!
چند لحظه بعد گربه هه از روی مردم پرید ورفت پشت اون پرده ای که رختخواب ها اونجا بودن...
ترسیدم ولی از شدت خستگی خوابم برد...
ساعت 6 صبح بود که مجدد خوابیدم وساعت 9 بیدار شدیم وراهمون رو پیش گرفتیم...خانوادگی رفته بودیم...:)
سرما خوردم ودلم به شدددت درد می کنه...
بقیه ی خاطرات ین سفر رو بعدا براتون می نویسم ان شاءالله...!
یاحسین..