سلام...
چند روز پیش با وی کوچک رفته بودیم طب سنتی...
می خواستن حجامتش کنن،پرستاره بهش میگه:
می خوام رو کمرت نقاشی بکشم:) چی بکشم؟
+یه عروس با یه گربه:))
بعد از اینکه کارش تموم شد اومده برا من تعریف کنه:
خاله اون خانومه برام یه عروس با یه گربه کشید...ولی با نوکِ مدادی کشیدشون(مداد نوکی منظورشه) یکم نوکِ مدادشم تیز بود...:( سوزم گرفت...:(
فرداش که پنبه ی حجامتش رو مامانش براش کند میگه:مامان ازش عکس بگیر ببینمش...
عکسو بهش نشون دادیم : اِ...این که هیچ عروسی نیست...:( هیچ گربه ای هم نیست...:(
*به بچه ها حتی برای اینکه بشینن تا کارتون رو انجام بدین دروغ نگین...بالاخره می فهمن...:(
شاید اون لحظه نشست و پرستار کارشو کرد اما دیگه نمیاد که براش حجامت کنن...:(
#خواهرزاده کوچک:)
لحظاتتون پر از خوشحالی و بی غم و رنج...^^
یاعلی...