خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

بالاخره برگشتم...:)

سلام...

دوهفته ای شمال بودیم واسه عروسی یکی از بستگان...

اتفاقات رو کلیدی بگم میشه این:

عقدشون

حنابندون

دنبال عروس واسه آوردنش روز عروسی از خونه مامان و باباش

عروسی

کمکای بعد عروسی واسه مهمونای روزهای بعد مثل ظرف شستن و...

خستگی درکردن و جنگل رفتن فامیلی:)

و این آخری از همه ی مراحل بیشتر خوش گذشت...:) جاتون خالی:) البته که جای دخترخاله جان تو هممممه ی این مراحل به شددددت خااالیییی بووود...:(

 

دلم شدییییدا میخواست تو تجمع تکواندوکارامون باشم....:(

+امروز تو باشگاه به بچه ها میگم همایش چطور بود؟

گفتن اولش خوب نبود اما بعدش خیلی جالب شد...

و من خوشحالم از اینکه بهشون خوش گذشت:)

 

+دلم بدجووووور گرفته...محرم اومد...میترسم نتونم امسال پیاده روی اربعین رو برم....:(

راست میگن که هرکی یه بار بره پیاده روی معتاد میشه بهش...هرسال باید بره...:(

 

 

 

#هوا_هوای _حرمه...

#آقا_بطلب...

 

یاحسین...

۸ ۰
نیلو :)
۰۹ شهریور ۲۱:۱۶

خوش برگشتی ^_^

پاسخ :

ممنون عزیزم:)
فاطمه ❤عشق کره
۰۹ شهریور ۲۲:۰۶

سلام پرتو جان خوبی؟خوش اومدی

انشاالله قسمت شه😭😢😔

پاسخ :

سلام فاطمه جانم ممنون:)

ان شاءالله...:((((
** گُلشید **
۰۹ شهریور ۲۳:۲۶

خوش برگشتی عزیزم:)

پاسخ :

ممنون جانم:)
🎧🎶💖کیم یاسى💖🎶🎧
۱۰ شهریور ۰۸:۱۰

خوش برگشتی^^من تاا حالا نرفتم

 

 

پاسخ :

ممنون:)
ایشالا که قسمتت شه بری...خیلی حس خوبی داره:)
Masoumeh Tm
۱۰ شهریور ۱۲:۱۴

خوش اومدی 😇😇🌱

پاسخ :

ممنونم:)
صاد نون
۱۰ شهریور ۲۳:۰۱

خداروشکر ک خوش گذشته بهتون

همیشه به خوشی:))))

 

اخ اخ از کربلا نگو...

اربعین نشه خودشون باید توان بدن این شهرو تحمل کرد!

پاسخ :

ممنونم عزیزم:)
همچنین برای شما:)

:((((
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان