سلام...
کتاب باغ مخفی رو تموم کردم...:)))
خییلیییی قشنگ و پر از اتفاقات جذاب بود...^...^
داستانش:یه دختر هندیه به نام "مری"که مادر و پدرش نمی خوانش و با دایه و خدمتکاراش زندگی میکنه...تو هند بیماری وبا شایع میشه و پدر و مادرش میمیرن و مری به خونه ی شوهر عمه ش فرستاده میشه...
عمش ده سال پیش مرده و قبل از مرگش یه باغی رو خیلی دوست داشته و خیلی وقتا با شوهرش میرفت اونجا و وقتی که عمه میمیره شوهر عمه درباغ رو قفل و کلیدش رو دفن میکنه...
وقتی که مری به این خونه میاد یه پرنده ی سینه سرخ مکان دفن کلید و درِ پوشیده از پیچک رو نشون میده و مری وارد باغ مخفی میشه...
یکی از خدمتکارای عمارت پرستار مریه و برادری تقریبا همسن مری داره که به گفته ی مری و با پولی که مری براش فرستاده ،وسایل باغبانی میخره و برای دخترکوچولو میاره و مری هم راه باغ رو نشون "دیکون" میده و باهم وارد باغ میشن...
مری صدای گریه ای از توی خونه میشنوه و به دنبال صدا میره و میبینه پسری در حال گریه کردنه و وقتی باهم آشنا میشن میفهمه که اون پسر ،پسرِ عمه ی مرده شه که هی وقت بیرون نمیره و میترسه مثل پدرش یه گوژپشت بشه...ولی بعدا باهم دوست میشن و "کالین" همراه دوتا بچه ی دیگه به باغ میره و هر روز بهتر از روز قبل میشه و...
داستان دوست داشتنی و قشنگی داره...:)
#کتابخونی:)
پ ن:دیروز کتابای مدرسه مو گرفتم:)
ذوق دارم واسه شروع مدارس...همون دیشب هم نشستم همه شونو جلد کردن و کلی باهاشون ذوق کردم...^...^
پ ن2:راستی عزاداری هاتون قبول باشه ان شاءالله...التماس دعا...
اشکتون فرااوون واسه گریه برا امام حسین(ع)...
یاحسین...