خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

دلنوشته های درهم و برهم

سلام...

وقتی میام به وب سر بزنم انگار زورم میاد چیزی ننویسم و وبمو ترک کنم:)

 

یه عالمه حرف دارم که موضوع ها شون با هم خیلی متفاوته...به خاطر همین شماره میزنم و رنگی می کنمشون:)

 

1ـ از وقتی که هدایت تحصیلی های سال نهم رو می نوشتم و همه شو می زدم ریاضی تا الان که یکی از دانش آموزای ریاضی حساب میشم همش فکر میکنم که نکنه اشتباه کردم و ریاضی اونقدر که فکر می کردم علاقه من رو بر نمی انگیزه...اما بعدش فکر میکنم که حرفی که مبینا زد درست نیست...من که ریاضی رو دوست دارم و از پارسال اینو گفته بودم به خاطر معلم فوق العاده م نبود...درسته که معلمم موجب شد خیلی بهتر متوجه شم درسو و علاقه م از قبل هم بیشتر شه، اما از همون موقعی که معلم خوبی نداشتم هم لذت می بردم از اینکه سر یه سوال اونقدر فکر کنم که جواب درستشو با توجه به دانایی خودم پیدا کنم...

کیف می کردم از اینکه درسو خوب متوجه نشم و اونقدر روش فکر کنم که یاد بگیرم...

کیف می کردم که ذهنم راه حل هایی رو برای خودش پیدا کنه که خیلی بهتر باهاشون یاد می گیرم...من بازی با اعداد رو دوست دارم:)

 

2ـاین چند روزه همش فکر میکنم کرونا دارم...سرفه کنم حس میکنم کرونا دارم(با اینکه ممکنه چیزی پریده باشه تو گلوم) وقتی گلوم می سوزه حس میکنم کرونا گرفتم با اینکه خیلی وقتا دلیلش اینه که با تشنگی و گلوی خشک خوابیدم(چون حال نداشتم قبل خواب از رختخواب گرم و نرمم پاشم و برم آب بخورم) و گلوم حساس شده باشه...

 

3ـ میگن ممکنه مدرسه ها نیمه حضوری بشه، یعنی یه روز این کلاسا برن و یه روز دیگه یه سری کلاسای دیگه...نمی دونم چقدر درسته ولی امیدوارم اینجوری بشه...حداقلش اینه که مانتو شلوارم استفاده میشه:|

 

4ـچقدر هوا گرم شده...:/ تو اتاق، تخت من یه جاییه که باد کولر بهش نمیخوره...خیلی بده واقعا...:/

 

5ـدارم سعی میکنم خوابمو منظم کنم...خیلی یه مدت بی نظم می خوابیدم...تا اذان صبح بیدار بودم و از اونطرف تا 2ـ3 ظهر خواب:| دیشب ولی ساعت 12 خوابیدم و امروز 9 پاشدم:)

 

 

دلتون چراغونی...

 

یاعلی...

۶ ۰
شی‍ ‍فته
۲۷ مرداد ۲۱:۲۸

من تا اول سال فکر می کردم باید  برم ریاضی، چون ریاضی رو خیلی دوست داشتم برا همین همه ی هدایت تحصیلیمو یه جوری زدم که ریاضی بیاد ولی تو نیمه دوم سال نظرم عوض شد و کلا دگرگون شدم، بعد دیدم که رشته ای که می خوام برم، ب اومده، اما مدرسه گیر نداد و ثبت نام کرد. 

اما اینطوری که تو میگی، قطعا عاشق ریاضی هستی، پس برو سراغش که موفق بشی:))) 

 

کلا همه اینطورینXD

 

آره لاقل یه کم مانتو شلوارمونو می پوشیم

 

نمیشه جای تختتو عوض کنی؟؟

 

منم خیلی تلاش دارم می کنم ساعت خوابمو درست کنم، ولی خیلی سخته:(( شب خوابم نمی بره:(((

پاسخ :

چه رشته ای رفتی؟
ممنونم:)

چرا اتفاقا با بابام قرار گذاشتیم جای تختو عوض کنیم:)

خیلی حس بدی دارم که شبا خوابم نمیبره:| کلافه میشم، از طرفی همش فکر میکنم که الان یک ساعت دیر تر بیدار میشم:)
AliReza ‌‌
۲۸ مرداد ۱۳:۳۱

ایشالا بهترین مسیر رو انتخاب میکنی..منم به همین دلیل ریاضی رو انتخاب کردم :)

آخرش همه میگیرن..نترس توی این سن فقط میگیری و تموم میشه

خدا به دادتون برسه😂خداروشکر ما از خرابه اومدیم بیرون😐😂

من که هر روز تا آخرای ظهر توی اتاقم تا مرز مغزپخت شدن میرم و بخاطر کاهش درجه نمی پزم :/

 

موفق باشی😊

پاسخ :

ریاضی خیلی قشنگه:)موفق باشین:)
:/

خدا رو شکر واقعا...:)))


سلامت باشین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان