خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

پنجشنبه جمعه

۳ نظر

سلام...

اصا آدم باید از این دوستا داشته باشه که وقتی نزدیک پنجشنبه جمعه میشه بگه نمی خوام تعطیل شه...

که وقتی به تعطیلی می خوره بگه واااییی دوباره باید منتظر باشم تا برم مدرسه...


#خدا_نگهشون_داره

#دلتنگی

#می خوام_برم_مدرسهههههههـ


#هوای_قشنگ_پاییز

۴ ۰

خواننده

۳ نظر

خواننده ی مورد علاقتون کیه؟!






#حامد_زمانی

#خواننده_ی_مورد_علاقه م

#ایستاده_ایم

۲ ۰

تیپ اسپرت...:)

۲ نظر

سلام...

تازگیا خععلی به تیپ اسپرت علاقه مند شدم!!

به نظرم خیلی حس خوبی داره:)


#کتانی

#کلاه_کپ


روز وشبتون عاالی با تیپ های خوب...:)


یاحسین...

۱ ۰

اَه،اَه،اَه

۲ نظر

از معلم ریاضیمون بدممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم میااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااددددددددددددد

۱ ۰

بازهم خاطرات مدرسهـ...

۲ نظر

سلام...

امروز زنگ اول زبان داشتیم که مکالمه کردیم ونمرمونو داد...

واما زنگ دوم...:

از دو سه روز پیش دارم واسه کنفرانس پودمان دوم "الکترونیک"کار میکنم...

درس اول هم یه قاب عکس کاردستی داشت که درست کردم واونقدر خوشگل شد«والبته عکس شهیدی که مدرسمون به اسمشونه رو توش گذاشتم»که معلممون برد واسه اینکه بذارن روی میز مدیر مدرسه...:)

بابام بهم درس داد وکاردستیش روهم درست کردم...

الحمدولله بابای من بلده وخععلی خوب تونستم درس رو توضیح بدم...

بچه های گروهمون دونه دونه ازم املای کلمه ها رو می پرسیدن که چجوری بخونن...و من هم دونه دونه بهشون می گفتم...:)

باید دوتا نقاشی هم پای تخته می کشیدم وتخته مون هم گچیه...

اونقدر خوشگل کشیدم که خودم باورم نمی شد اینو من کشیدم...!!


وقتی نشستم دونه،دونه بچه ها میگفتن آفرین،ماشاءالله،چ خوب کشیدی،چ خوشگل شدو...

من هم بسی ذوق نمودم:)))    خخخخ...

یه جعبه هم باید درست میکردیم که وقتی درشو باز میکنیم آهنگ بزنه و اونم درست کردم:)


زنگ آخر قرار بود معلم علوم بیاد وهممون هم درس خونده بودیم...ولی معلم مطالعات اومد که ما نه کتاب آورده بودیم ونه درس خونده بودیم...ونه حتی مشق هامونو نوشته بودیم...!!

کلی هم باهامون دعواکرد که چرادرس نخوندین...؟!


درس هم داد...!


پ ن:امسال اونقدر بهمون مشق میدن که وقت نمی کنیم درس بخونیم...:(


پ ن2:الان هم باید برم مشق بنویسم ودرس بخونم...


پ ن3:چقدر خوبه که آدم دوست های خوب داشته باشه...که مومن باشن،درس خون باشن و...

#پودمان_الکترونیک

#قاب_عکس

#نقاشی_ماهرانه

#درس_و_مشق

#دوستای_خوب:)


(چقدر هشتک...!)


خدارو شکر بابت همه ی داده ها ونداده هاش...

لحظاتتون مانوس با کلام خدا...


یاحسین...

۲ ۰

سرما خوردگی...

۶ نظر

سلام...

از "ن ح" ویروس سرما خوردگی گرفتم...خخخخ...


پ ن:صدام گرفته...!


#به_وقت_سرما_خوردگی


روز وشبتون حسینی...

ان شاءالله اربعین کربلا...


یاحسین...

۲ ۰

شب...

۱ نظر

شب بخیر...:)

۴ ۰

تهدید های معلم ریاضی...!!

۶ نظر

سلام...

امروز سر زنگ ریاضی، یکی داشت آدامس می جوید معلممون به دیوار نگاه کرد(که بچه ها متوجه نشن کی بوده) گفت:

اون آدامس رو از دهنت در بیار وگرنه یک دفعه دیدی دستم خورد تو دهنت...!!!


همه مون با چشمان از حدقه در اومده نگاهش میکردم!!!


دویاره همون زنگ ریاضی، میز آخر داشت با بغلدستیش حرف میزد خانم گفت:

خودت ساکت شو وگرنه یک دفعه دیدی خودتو با بغلدستیت بلند کردم کوبیدم توی دیوار پشتتون...!!!!!!!


معلم خشن یعنی این...!

بقیه سوءتفاهمن...

خخخخخخخ...:)))


این معلم با اینکه درسش خعلی درس مهمیه وخیلی هم خشنه،بچه ها سر کلاسش حرف میزنن...

ولی یه معلم دیگه با اینکه تا به حال تهدید نکرده،هییییچ کس سر کلاسش نه حرف میزنه ونه شیطونی میکنه...!

البته اول سال گفته که اگه کسی حرف بزنه از کلاس میره بیرون ودیگه هم بر نمیگرده...!


این هم از معلمامون...



پ ن1:زنگ دوم ورزش داشتیم،معلممون برای نمونه یه شلوار ورزشی آورده بود، بهمون نشون داد وگفت:اینشالوار مرگ نداره!مگر اینکه آتیش بگیره...

از همون لحظه بغلدستی من شروع کرد که:

این شلوار مرگ نداره،

این پاک کن مرگ نداره،

این لباس مرگ نداره،

عینک خانم"ر"مرگ نداره و.....

خخخخخ...


پ ن2:زنگ ادبیات معلممون برگه هایی رو که نمره میذارن توش رو داد بهم تا خط کشی کنم،گفت 30 تا خط بکش چونکه هفتم ها 30 نفرن...من هم همه ی برگه ها رو 30 تا خط کشیدم وبعدش معلمه گفت که ببخشیید هشتم ها 39 نفرن پس لطفا سه تا برگه رو پاک کن دوباره بکش...!

از کت وکول افتادم اونقدر پاک کردم...و پارازیت های بغلدستی که می گفت:این پاک کن مرگ نداره ولی تو مرگ داری...خخخخ:)))



#معلم_ریاضی_خشمگین

#مرگ_نداره

#بغلدستی


روز وشبتون بدون تهدید...


یاحسین..

۲ ۰

امسال...!

۴ نظر

سلام...

مثل اینکه امسال معلم ها خییلی دوست دارن کتاب و دفتر ما رو پاره کنن...!

هر معلمی از راه میرسه:

اینو بنویسی پاره میکنم

اینو ننویسی پاره میکنم..

بد بنویسی پاره مd;نم...

خوب بنویسی پاره میکنم...


چه گیییری افتادیماااا........................................

لحظاتتون پر از یاد خدا...


یا حسین...

۲ ۰

شعر قیصر امینـ پور:))

۸ نظر

پیش از اینها...:


پیش از اینها، فکر میکردم خدا

خانه ای دارد میان ابر ها


مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس وخشتی از طلا


پایه های برجش از عاج وبلور

بر سر تختی نشسته با غرور


ماه برق کوچکی از تاج او

هر ستاره،پولکی از تاج او


رعد وبرق شب، طنین خنده اش

سیل وطوفان ،نعره ی توفنده اش


هیچ کس از جای او آگاه نیست

هیچ کس را در حضورش راه نیست


آن خدا بی رحم بود وخشمگین

خانه اش در آسمان،دور از زمین


بود،اما در میان ما نبود

مهربان وساده وزیبا نبود


در دل او، دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت


هر چه می پرسید از خود از خدا

از زمین از آسمان از ابر ها


زود می گفتند:«این کار خداست

پرس وجو از کار او کاری خطاست»


نیت من در نماز و در دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا


پیش از اینها،خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویر بود


تا که یک شب،دست در دست پدر

راه افتادم به قصد یک سفر


در میان راه،دریک روستا

خانه ای دیدیم،خوب وآشنا


زود پرسیدم:«پدر اینجا کجاست؟»

گفت:«اینجا خانه ی خوب خداست»


گفت:«انجا می شود یک لحظه ماند

گوشه ای خلوت،نمازی ساده خواند


با وضویی دست ورویی تازه کرد

با دل خود گفت وگویی تازه کرد»


گفتمش:«پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست؟اینجا در زمین؟»


گفت:«آری خانه ی او بی ریاست

فرش هایش از گلیم و بوریاست


مهربان وساده وبی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است


عادت او نیست خشم ودشمنی

نام او نور ونشانش روشنی»


تازه فهمیدم:خدایم این خداست

این خدای مهربان وآشناست


دوستی از من به من نزدیک تر

از رگ گردن به من نزدیک تر


می توانم بعد از این ، با این خدا

دوست باشم،دوست،پاک وبی ریا



به قول پرستو،قیصر امین پور


#قیصر_امین_پور

#پیش_از_اینها

#به_قول_پرستو


روز وشبتون قشنگ...


یاحسین...

۳ ۰
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان