خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

گربهـ...:))

۱ نظر

سلام...

توی کانال کولر مدرمون گربه س...

خخخ...


به همین دلیل زنگ آخر رو نذاشتن توی کلاس خودمون بمونیم ورفتیم کلاس پایین...

تازه مدرسمون دوشیفته س...شیفت دوم ابتدایی ها...!

بیچاره اون ابتدایی هایی که قراره توی کلاس ما درس بخونن...


تو راه برگشت با مبینا بودم از کنار یه گربه رد شدیم،مبینا بهش میگه:

سلام عمو برو به اون فامیلتون بگو از توی کانال کولر کلاسمون در بیاد...

من:یادت نره هاااا...!می خوان جلوشو ببندن واگه نجاتش ندید گیر میکنه...!


خخخخخ...:)))

خلاصه که فکر کنین ابتدایی هامون بیان وباصحنه ی "یک گربه در کانال کولر"مواجه شن...خخخخخخ..

اولین شعر کتاب درسیمونو توی ادامه مطلب گذاشتم...اگه دوست داشتین بخونیدش..:)

۲ ۰

خسته مـ...

۲ نظر

سلام...


به وقت شب های تهران...

به یاد شب زنده داری های مدرسه...


#خوااابمم_میااد


شبتون پر از خواب های خوب...


یاحسین...

۲ ۰

شتر...:))

۳ نظر

زنگ زبان:

بغلدستی:طرف مثل شتر میمونه قیافه ش...

من:نه مثل کرگدنه...!


پ ن:صحبت من وبغلدستی بر سر این موضوع که شکل انیمیشنی ای که معلم واسمون گذاشته وخیلی چهره ی عجق وجقی داره شبیه چیست؟!


خخخخخخخخخخ...

پ ن2:خدا این تفریحات سالمو ازمون نگیره...


#شتر

#کرگدن

#زنگ_زبان


زندگیتون پر از اتفاق های خوب...


یاحسین...

۰ ۰

بازم مدرسه...

۴ نظر

سلام...

امروز زنگ اول زبان داشتیم...

معلممون داشت در مورد کشور های مختلف وپرچم هاشون و...حرف میزد که به کشور آلمان رسیدیم...

همین که به آلمان رسیدیم یکی از بچه های کلاس با گریه از خانوم اجازه گرفت ورفت صورتشو بشوره...


از کلاس که رفت بیرون از معلممون پرسیدیم ببینیم چی شده که گفت:

پدر ایشون دوماه پیش رفته بود آلمان که همونجا فوت کرد...:((


قبل از اینکه بقیه ی خاطره ی امروزو بگم یه صلوات ویه فاتحه برای شادی روح پدر ایشون بفرستین...


زنگ دوم کارو فناوری داشتیم...یه گروه کنفرانس درس اول رو دادن و سوال هاش رو هم گفتن...

زنگ های کارو فناوری زنگ های بسییییی خسسسسته کننده هستند...


زنگ آخر هم مطالعات داشتیم که ومعلمش واسه اولین بار اومد سر کلاسمون...

آخه آدم چقدر میتونه "اسلوموشن"باشه؟!...

خیلی صدای آرومی داره با لحن یکنواخت...همه ی کار هاش رو هم آروم میکنه...!

اولین معلمی بود که سر کلاسش نیمه بیدار بودم...


آخرای زنگ بود که یکی از دانش آموزای کلاسای دیگه اومد گفت:برنامه رو آوردم...

به گفته ی معلممون اومد نوشت پای تخته...

زنگ دوم رو ورزش نوشت وهمه باهم از خوشحالی جییغ کشیدیم...:)

چند لحظه بعد مستخدم مدرسمون خانوم"اس"اومد گفت برنامه ی فردا رو آوردم...

همه باهم گفتیم برنامه رو دادن...!

و خانوم "اس" هم برنامه روگفت ورو به ما:

این درسته...!!!

سپس یک چشم غره رفت واز کلاس بیرون فرمایید...:))

اصا تو برنامه ی فردا ورزش نداشتیم...!

خلاصه که همگی پنچر شدیم...:)


به علت دوستی با"ن ح"،"م ج" باهام قهر کرد...

آخه چقدر بچهههه؟!


کلی تکلیف ریاضی داشتی که اومدم خونه وانجامشون دادم:)

الحمدولله تموم شد...

ان شاءالله بعدا توی یه پستی از یکی از صفحات دفتر ریاضیمون عکس میذارم...که ببینید معلممون چقدررر می خواد خلوت بنویسیم...پس الکی نیست که گفته دفتر 200برگ بگیریم...!!


شب بخیر...


یا حسین...

۳ ۰

دعوا...

۴ نظر

سلام...

امروز رفته بودم یه جایی کار داشتم...!


یکم که منتظر موندم  دیدم یه خانومه از جلوی یکی از این باجه ها رد شد و دقیقا همون موقع که داشت از اونجا رد میشد یکی از اون مسئلین که داشت با همکار خودش رف میزد گفت:عین گاو بالا سر آدم می ایستن آدم نمیدونه چی کار کنه...(اشاره به شخصی که در موردش صحبت میکردن)


اون خانومه که داشت رد میشد به خودش گرفت وشروع کرد دااااد وبیداااد کردن که:       (اونهایی که نارنجین صحبت های اون باجه داره س)

_بذار از در برم بیرون بعدا بگو گاو...اصا گاو جد وآبادته...              (باجه دار هم هی داد میزد که بابا من باتو نبودم...)

گاو خودتی...کارمندای ماروباش...

_شهروندای مارو باش...

_واسه چی به من میگی گاو...؟!

_من باتو نبودم ولی اصا اگر هم با تو بودم حقت بود...


این وسط یکی از مردم به اون خانومه که مشتری بود گفت:خانوم با شما نبودن...!


خانومه:

میدونم با من نبود............ولی میتونست با من باشه.....



خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ..........


یعنی اینا داد میزدن من زیر زیرکی میخندیدم...


پ ن:میدونم با من نبود...ولی میتونست بامن باشه...


#دعوای_الکی

#میتونست_با_من_باشه


شب وروزتون بی دعوا...


یاحسین...

۱ ۰

شکر

۲ نظر

خدایا...بابت همه ی چیزایی که دادی یا ندادی...شکرتتتتتتتتتتتتتتتتت...

ممنووووونمممممممممممممم که همیشه صلاح این بنده ی کوچکت رو خواستی...

 

پ ن:

ادامه ی مطلب متن یه آهنگِ که خیلی به موضوعم میاد...البته خود آهنگش هم هست:)

متن رو با آهنگش بخونید...!

۱ ۰

کلاسورِ طلسم شده...:)

۴ نظر
سلام...
همونطور که گفتم معلم های همه ی درسای مهم اجازه ی استفاده از کلاسور رو نمیدن...
اسم کلاسورمو گذاشتم کلاسور طلسم شده...!

اگه یادتون باشه گفته بودم روی کلاسورم رو آبجی دومی ربان دوزی کرده...وبازهم اگه یادتون باشه گفتم عکسشو میذارم...
ببخشید اینقدر دیییر دارم میذارم ولی بفرمایید:

با افتخااار:
همه ی خودکارها ایرانیَن:)))))))
(مارک کیان)

تصمیم گرفتم بجای اینکه همیشه همون تسبیح فیروزه ای (تسبیح ایستاده ها)رو دستم کنم،چند بار هم یه تسبیح صورتی دستم کنم:)))
یه تنوعی میشه...:)

پ ن:هنوز جامدادیم آماده نشده واگر هم آماده بشه باید آبجیمو ببینم که جامدادیمو بده (خیلی دوریم از هم)...

جمیعا موفق باشین (توی هر مقطع تحصیلی که هستین ویا هر کاری)...

یا حسین...
۱ ۰

گرونی...

۴ نظر

سلام...

چقدر همچی گرووووونهههههههشکلک چشم درشت,شکلک خرص سیاه,شکلک گربه,شکلهای مربوط به گربه,شکلک نعجب,شکلک خوابالو,شکلک خرص,شکلک,,smiley eyes bold,smiley Khrs Black,get the cat,forms of Cats,smiley Njb,smiley Khvabalv,smiley Khrs,get,,مبتسم عیون جریئة »,مبتسم Khrs الأسود,الحصول على القط,


آدم میترسه بره چیزی بخره.......

خدا رحم کنه...:(


جیبتون پر پول(وپر برکت)...


یاحسین...

۰ ۰

کربلا...

۳ نظر
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبا عَبدِاللهِ وَعَلَی الاَرواحِ الَّتی حَلَّت بِفِنائِک عَلَیکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وبَقِیَ الَّیلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهَ اخِرَالعَهدِ مِنّی ِِلِزِیارَتِکُم اَلسَّلامُ عَلَی الحُسَینِ وَعَلی علَیِ بنِ الحُسَینِ وعَلی اَولادِ الحُسَینِ وَعَلی اَصحابِ الحُسَین...


کربلا...
کربلا...
کربلا...
اللّهُمَّ ارزُقنی...

این روزا حال وهوای دلم کربلاییه...ولی حال وهوای شهر...فرق میکنه...:((

قابل توجه دوستانی که از عزاداری ابا عبد الله(علیه السلام)رسما دارن فرار میکنن...باید بگم که اگه ایرانی هستی یعنی توی کشور اسلامی ، اگه مسلمونی ، اگه شیعه ای نمیدونم چرا از محرم وحال وهواش وعزاداریِ امام سِوُمت بدت میاد...
اگه تاحالا مصیبت هاشونو گوش کردی ودلت نسوخته بدون که دلت از سنگ هم سنگ تره...!
یه بچه شیعه هییچ وقت نباید از عزاداری برای مصیبتِ عظیم امام حسین(ع)خسته بشه...
باید کارهای شاد کننده تو بذاری کنار...فقط یه ماه...!
سعی کن توی این یه ماه لباس های شادتو بذاری کنار...درِآهنگ های شادتو پلمپ کن...
نتیجه شو میبینی...مطمئن باش...:)

ان شاءالله که حب اهل بیت علیه السلام همیشه توی دلهاتون باشه...


روز وشبتون حسینی ان شاءالله...

یاحسین...

۰ ۰

مدرسه...:))

۸ نظر

سلام...

امروز زنگ اول ریاضی داشتیم...خدا رو شکر که مشقامو نوشته بودم وآماده ی آماده بودم:)

خانم تمرین ها رو کار کرد و تک زنگ خورد(امروز معلما جلسه دارن وزود تعطیل شدیم،به خاطر اینکه به همه ی درس ها برسیم زنگ هارو کوتاه میکنن ویک زنگ تفریح داریم!)زنگ دوم ورزش داشتیم.

معلممونو رو دوست دارم...

دنه دونه میپرسید که هر کدوم از بچه ها چه مدال ها ،حکم ها ویا سابقه ی ورزشی دارن...

یکی از بچه ها داره واسه مسابقات کشوری اسکیت کار میکنه!!!!!!

همین که من گفتم دان 2 تکواندو همه ی نگاها برگشت سمتم وگفتن چییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!

معلممون چونکه پارسال هم معلم ورزشمون بود می دونست وتعجب نکرد...خنده م گرفت از اینهمه تعجب بچه ها!!:)


زنگ آخر هم ادبیات داشتیم با همون معلم پارسال:)

خعلی دوسش دارم...!

همه ی شعر ها رو اونقدر توی کلاس میخونیم که بریم خوه فقط باید دوره کنیم تا حفظ شیم:)

خلاصه که امروزمون اینطوری بود...

بقیه ی روز اگه اتفاق جالبی بود که دوست داشتم یادگاری داشته باشمش مینویسم...:)


پ ن:یه سوال...

از دوره ی راهنماییتون خاطره ی جالبی دارید؟

اگه دارید یا توی نظرات من ویا توی وب خودتون بنویسید...اگه آدرس وبتون روهم ندارم لطفا برام بفرستید:)


هوای دلتون بدون آلودگی...


یاحسین...

۴ ۰
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان