صبح نفهمیدم چجوری بیدار شدم...
با یه حالت گنگی که اصلا انگار نمیدونستم کجام به پهلوی چپ غلت خوردم(ساعت 8:40)...
یه دفعه ساک مامان بزرگمو دیدم...
نمیدونم چجوری تو اونحال که اصلا نمیدونستم کجام ساکشو شناختم...
من اون لحظه:
به مامانم میگم:عزیز جون اومده؟!
میگه آره...
برای اولین بار تو این تابستون ساعت بیست دقیقه به 9 بیدار شدم...!!!(همش عاخه ساعت 10 تقریبا بیدار میشم...یکم اینور اونور...)
پ ن:آبجی دومی مجموعه آنی شرلی رو خریده...
هنوز خونه خودشون نبردن کتابارو و توی قفسه کتابای منه...منم هی باهاشون ذوق میکنم^...^
پ ن 2:خیلی وقته باشگاه نرفتمااا...اصلا انگار یه تیکه از وجودم نیست...آزمون کمربندمم نزدیکه و من آماده نیستم...عی بابا...:/
پ ن 3:تلگرام که قطع شد ارتباط من با 80% دوستام رسما قطع شد...:|
خدا رو بابت همه ی داده ها و نداده هاش که همش هم به صلاحمونه شکر...
خونه ی دلتون چراغونی رنگی رنگی...
یاعلی...
اگه بهتون بگن یک روز از عمرتون باقی مونده چیکار میکنید؟!
+کسی که حرفاش معتبره بگه(یعنی مطمئن باشین راسته)
سلاممم...:)
کتاب ماهی بالای درخت رو هم تموم کردم:)
موضوع:این کتاب در مورد دختریه به اسم "اَلی" که مشکلی داره که باعث میشه نتونه بخونه...
یعنی از نظرش کلمات تکون میخورن...نویسنده ی این کتاب خودش هم قبلا این مشکل رو داشته و به همین دلیل بیانش از حس اون بچه خیلی قشنگه:)
بعد معلمی با شیوه ی خاصی در تدریسش به این بچه کمک میکنه که بتونه بخونه و بنویسه...^...^
خیلی قشنگه...
اصلا آدمو امیدوار میکنه به زندگی^_^
* پیشنهاد میشه:)
+دوستانی که رمان پشنهاد کردین...من وقت نکردن برم کتابخونه...به همین دلیل هنوز کتاب هایی که گفتین رو نخوندم...^...^
پ ن:تو مجموعه آنه شرلی دوتا از جلد هاشو اونموقع که تو دورش بودم نتونستم بخونم...الان شروع کردم:) (جلد 4 و 8 )
+وقتتون پر برکت(به ویژه برای کنکوری ها)...
#کتابخونی:)
یاعلی...
کتاب قنوت آخر رو هم تموم کردم^...^
خییلییی قشنگ بود...
هرکدوم از فصل ها از زبون یکی از اعضای خانواده شهیده...بعضی از فصل ها هم از زبون خودش یا دوستانشه...
خیییلییی قشنگه...
خیلی خیلی توصیه میشه بخونیدش:)
پ ن:بعضی جاهای کتاب غلط املایی داشت و کلی باید فکر میکردم که متوجه شم یعنی چی؟!...
لحظاتتون گل گلی و پر از کتابای مفید...
#کتابخونی:)
یاعلی...
سلاااممم:)
بالاخره بعد از3 روز کتاب ماه بر فراز مانیفست رو تموم کردم...:/
خیییلییی قشنگ بود...
اوایلش جذبم نکرده بود به خاطر همین طول کشید وگرنه این تعداد صفحه توی یه روز تموم میشع:/
476 صفحه بود...اوایلش شاید حوصله سربر باشه اما بعدش خییلی جذاب میشه^...^
موضوع از این قراره:
یه پدر که شغل ثابتی نداره دخترش آبیلین رو به شهر مانیفست میبره...
آبیلین با یه پیشگو آشنا میشه که گذشته ی مانیفست رو براش فاش میکنه ولی توی اون گذشته اشاره ای به پدر آبیلین نمیکنه با اینکه پدرش قبلا تو این شهر زندگی میکرده...
خلاصه که آبیلین و دوتا از دوستاش با این پیشگو یه سری ماجرا دارن که تعریف میکنه:)
لحظاتتون پراز خوشحالی^...^
#کتابخونی:)
یاعلی...
کتاب پدر، عشق و پسر رو تموم کردم^...^
این کتاب شرح واقعه عاشورا و شهادت حضرت علی اکبر(ع) رو از زبون اسب این حضرت بیان کرده...
فوووق العاده قشنگ و تاثیر گذاره...
از مقدار تاثیرگذاری این کتاب همین بس که نوشته ی آقای "سید مهدی شجاعی" است...
به شدددددتتتتت پیشنهاد میشه بخونید...
لحظاتتون پر از کتاب های مفید...
#کتابخونی:)
یاعلی...
1397/2/22 توی این وبلاگ شروع به نوشتن کردم:)
پساپس تولد وبم مبارک
هرکی تولد وبش نزدیکه یا تازه گذشته مبارکه^...^
روز و شبتون پر از خوشی...
یاعلی...