خاطراتِـ پرتو

مینویسمـ، تا بماند....

قصه های سرزمین اشباح...

۷ نظر

سلام ...

بالاخره قصه های سرزمین اشباح رو تموم کردم:)

جلد آخرش رو متوسط دوست داشتم ولی وقتی تموم شد دلم گرفت...:(

 

می خوام هری پاتر رو شروع کنم:)

فیلمش رو دیدم و دوست دارم کتابش رو هم بخونم^...^

 

پ ن:امروز با بچه ها داشتیم تمرین میکردیم واسه پیرامید من لی غیرک حامد زمانی:)

خیلی این آهنگشو دوست دارم...فوق العاده قشنگه^^

 

اینم از آهنگش:

 
 

 

ان شاءالله که هرسال یتونیم تو عزاداری اباعبدالله شرکت کنیم...

 

روز و شبتون حسینی...

 

یاحسین...

 

 

 

۹ ۰

بالاخره برگشتم...:)

۶ نظر

سلام...

دوهفته ای شمال بودیم واسه عروسی یکی از بستگان...

اتفاقات رو کلیدی بگم میشه این:

عقدشون

حنابندون

دنبال عروس واسه آوردنش روز عروسی از خونه مامان و باباش

عروسی

کمکای بعد عروسی واسه مهمونای روزهای بعد مثل ظرف شستن و...

خستگی درکردن و جنگل رفتن فامیلی:)

و این آخری از همه ی مراحل بیشتر خوش گذشت...:) جاتون خالی:) البته که جای دخترخاله جان تو هممممه ی این مراحل به شددددت خااالیییی بووود...:(

 

دلم شدییییدا میخواست تو تجمع تکواندوکارامون باشم....:(

+امروز تو باشگاه به بچه ها میگم همایش چطور بود؟

گفتن اولش خوب نبود اما بعدش خیلی جالب شد...

و من خوشحالم از اینکه بهشون خوش گذشت:)

 

+دلم بدجووووور گرفته...محرم اومد...میترسم نتونم امسال پیاده روی اربعین رو برم....:(

راست میگن که هرکی یه بار بره پیاده روی معتاد میشه بهش...هرسال باید بره...:(

 

 

 

#هوا_هوای _حرمه...

#آقا_بطلب...

 

یاحسین...

۸ ۰

عید غدیرتون مبارک...:)

۱۲ نظر

سلام...

الحمدولله که خدا توفیقی بهمون داد امسال هم نذری بدیم...:)

چقدر نذری درست کردنو دوست دارم...پر از حس خوبه...

بهترین قسمتش همون پخش کردنشه که خوشحالی مردمو میبینی...:)

 

تو کل لحظات درست کردن و پخش کردنش من و پاییز:«خدا کنه شخصی که اینو میگیره خیلی خوشحال شه و واقعا دوستش داشته باشه...:)

 

الحمدولله رب العالمین که دوباره زنده بودیم و این جشن بزرگ رو دیدیم...:)

 

+عیدتون خییییلیییی مبارک...winkheart

 

+گفت پیغمبر هرآنکس در تولای من است

بعد من امضای حیدر اصل امضای من است...

 

 

+قسم به وعده ی شیرین "مَن یَمُت یَرَنی"

که ایستاده بمیرم به احترام علی(ع)...

 

#فقط_به_عشق_علی(ع)

 

لحظاتتون پر از خوشحالی...

 

یاعلی...

۶ ۰

پینتـ بالـ...^...^

۴ نظر

سلام...

امروز با چندتا از بچه ها رفته بودیم پینت بال...^^

ما گروه آخری بودیم که میرفتیم تو زمین...

همه رفتیم لباس پوشیدیم و اسلحه گرفتیم و رفتیم تو زمین...

 

چند نفرو زدم ولی نرفتم واسه گرفتن پرچمِ وسط زمین...(نمیخواستم تیر بخورم...:/)

چند دقیقه از بازی گذشته بود که یکی از بچه های گروهمون پرچمو گرفت و تا سنگر آخر آورد و ست اولو بردیم...:)

بعد زمینامونو جابجا کردیم و از پشت سنگر بلند شدم که تیر بزنم و تیر خوردم...میدونم از نزدیک خوردم ولی نمیدونم چقدر نزدیک بود ولی اونقدر درد گرفت که نشستم...ف.ا میگه وااای پرتو تیر خوردی......:(     خخخخخ...:)))

خلاصه که داور گفت چک کنیم ببینیم تیر داریم یانه...

منم اسلحه  تکون دادم دیدم تیرم تموم شده.:/

 

+اونجوری که فکر میکردم هیجان نداشت...:/

 

پ ن:دیروز رفتم چکاپ سه شیشه خون گرفت ازم...:(...خخخ:)))

 

روز و شبتون پر از خوشحالی...^...^

 

یاعلی....

۱۳ ۰

ویِ کوچک^...^

۸ نظر

سلام...

چند روز پیش با وی کوچک رفته بودیم طب سنتی...

می خواستن حجامتش کنن،پرستاره بهش میگه:

می خوام رو کمرت نقاشی بکشم:) چی بکشم؟

+یه عروس با یه گربه:))

 

بعد از اینکه کارش تموم شد اومده برا من تعریف کنه:

خاله اون خانومه برام یه عروس با یه گربه کشید...ولی با نوکِ مدادی کشیدشون(مداد نوکی منظورشه) یکم نوکِ مدادشم تیز بود...:( سوزم گرفت...:(

 

فرداش که پنبه ی حجامتش رو مامانش براش کند میگه:مامان ازش عکس بگیر ببینمش...

عکسو بهش نشون دادیم : اِ...این که هیچ عروسی نیست...:( هیچ گربه ای هم نیست...:(

 

 

*به بچه ها حتی برای اینکه بشینن تا کارتون رو انجام بدین دروغ نگین...بالاخره می فهمن...:(

شاید اون لحظه نشست و پرستار کارشو کرد اما دیگه نمیاد که براش حجامت کنن...:(

 

#خواهرزاده کوچک:)

لحظاتتون پر از خوشحالی و بی غم و رنج...^^

 

یاعلی...

۱۲ ۰

عید قربان:)

۸ نظر

سلام...

عید قربان مبارک همتون...^...^

 

ان شاءالله که هر روزتون پر از خوشحالی باشه ...:)

 

یاعلی...

 

۸ ۰

جنگ چهارشنبه ها:)

۱۰ نظر

سلام...

کتابای دارن شان رو که قرار شد تا تموم نکردم نگم ولی تا جلد 7 خوندم...smiley

جدای از اون کتاب جنگ چهارشنبه ها رو هم تموم کردمheart

نوشته ی:گری دی اشمیت...:)

خیلی قشنگ بود...:)

دوسش داشتم و پیشنهاد میکنم بخونیدش...:)

من خودم توی نرم افزار "طاقچه" خوندمش...

ماجرا:از زبون پسربچه ایه که مدرسه ایه و از مدرسه هم خوشش نمیاد...کلی هم ماجرا داره تو مدرسه...جزو تیم دومیدانی مدرسه هم میشه و یک بار هم باید توی نمایشی از نمایشنامه های شکسپیر باید بازی کنه...

درکل جالبه...wink

روز و شبتون پر از اتفاقای خوب و دوست داشتنی...:)

#کتابخونی...

یاعلی...

 

 

 

۱۰ ۰

شکلک...:)

۱۳ نظر

سلام...

 

شکلک دار شدنمون رو به همه ی بیانی ها تبریک میگمwinkheart

 

البته بیان کلی قابلیت جذاب دیگه هم ایجاد کرده که برید ببینید...:)

سبک قلم رو قبلا نداشت و اضافه کرده...

اندازه قلمش هم متناسب تر شده...

و کلی چیز دیگه که درکل خیلی شبیه"word"شده...:)

 

پ ن:چند روزی بود که گرمازده شده بودم  و حالم خییلی بدبود...البته الان بهترم ولی به همتون شدیییدا پیشنهاد میکنم تا مجبور نشدید و کار مهمی پیش نیومد بیرون نرین...خیلییییی هوا گرمههههه...امروز قرار بود برم بیرون ولی نتونستمindecisionخلاصه که زلال جان ببخشید...

 

روز و شبتون پر از شادی و بدون درد و غم...

 

یاعلی...

۱۴ ۰

شهادت امام جواد (ع)...:(

۲ نظر

شهادت امام جواد (ع) رو به همه ی وبلاگی های عزیز تسلیت میگم...:(


لحظه لحظه ی عمرتون سرشار از محبت اهل بیت...


یاجواد...



۹ ۰

پارک رازی^...^

۵ نظر

سلام...

امروز به اتفاق جمعی از دوستان رفتیم پارک رازی...:)

اول رفتیم قایق سواری...:)

قایق ما دونفره بود...من و دخترخاله جان:)

مامان جان هم با چند نفر دیگه رفته بودن^...^

من فرمون میدادم و زلال عکس میگرفت و دوتامون پارو میزدیم...

خییییلیییی گرم بوووود....

بعد از قایق سواری رفتیم قسمت نگارگری...

نقاشی های قشنگی داشت...:)

بعد رفتیم قسمت معرق کاری و از اینجور هنر ها...

یکی از اون غرفه ها(البته مغازه میشه گفت) تکه های فرش دستباف رو می برید و با ابتکار و سلیقه چیزای قشنگی درست میکرد:)

بعد از اون قسمت رفتیم سینما...

فیلم "قصر شیرین" رو دیدیم:)

فوق العاده نبود...بد هم نبود...:/

متوسط رو به خوب...:)


خلاصه که به قسمت نماز و ناهار رسیدیم و بعد از اون هم رفتیم موزه...:)

طبقه اول که فروشگاه لوازم التحریر بود و چیزهای خیییلییی قشنگی داشت:)

طبقه دوم موزه ی شیمی و فیزیک بود...


خلاصه که عااالییی بود الحمدولله:)


ان شاءالله که زندگیتون پر از اتفاقای خوب با افراد خوب و پر از خوشی باشه...:)


یاعلی...



۱۱ ۰
خاطراتی از جنس منـ !
دانش آموزیـ
که "پرتو" میشناسیدشـ :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان